- توضیحات
- بازدید: 5360
مقدمه نوشتار
قرآن دارای جهان بینی خاصی است. کسانیکه قرآن را درک کرده باشند به راحتی می توانند تصورات ذهنی غلط را که با قرآن مطابقت ندارد تشخیص دهند و با کمک سایر آیات و منطق عقلی واقعیت آن بیرون آورند. اعراب صدر اسلام دارای فرهنگ و تصورات ذهنی خاص خود بودند. قرآن سعی کرده است این تصورات غلط آنها را در قالب تمثیل ها اصلاح کند. قرآن از کلماتی استفاده کرده است که برای اعراب جاهلیت قابل فهم باشد. اعجاز قرآن در این است که از همان کلمات رایج در عرب جاهلیت مطالب علمی روز را در قالب کلمات و با استناد به معنی نهفته در آن بیان داشته تا ما در عصر شکوفائی علم برای رسیدن به حقانیت خداوند آنها را کشف نمائیم. اینکه برخی بگویند ما باید از همان مفاهیمی که عرب جاهلیت از آن کلمات فهمیده استفاده کنیم و معانی دیگر کلمات که لغویون قدیم بکار نگرفته اند باطل است، یا تحجر کهن بر باورشان نشسته و یا مغرضند و می خواهند بگویند قرآن تنها به آن زمان تعلق دارد و علوم تجربی در تفسیر قرآن کاربرد ندارد.
آن ها قرآن را درست درک نکرده اند و در تصورات ذهنی خود غوطه ورند. قرآن بسیاری از آیات که با واقعیت های علمی سر و کار دارند را در قالب تمثیل بیان داشته است. کلماتی که در آیات متشابه بکار رفته دارای مفاهیم اصلی و فرعی هستند. مثلا وقتی خداوند متعال می فرماید قل هو الله احد الله الصمد، احد و صمد هر کدام معانی مختلفی دارند حال کدام معنی مد نظر ذات باری تعالی است. آیا لغویون قدیم می توانستند مفهوم احد و صمد را درک کنند. حدود دو قرن است که این دو کلمات وارد فرهنگ علم اختر شناسی و فیزیک شده و دانشمندان اخترشناسی اثبات کرده اند که کیهان از احدیت و صمدیت و از عدم ایجاد شد. آنها موضوع خداشناسی را در مفاهیم فیزیک به کار نبرده اند ولی تعاریف بیانگر این است که انرژی ناب که فوق العاده صمد بوده است (چگال بوده) در محدوده احدیت منشاء پیدایش کیهان بوده است. احد و صمد دو صفت ذاتی خداوند هستند که کیهان از آن پدید آمد و آیات قرآن هم به آن تلویحا و در قالب تمثیل اشاره کرده است. خلقت کیهان و احدیت. بسیاری از مفاهیم با ابزار علوم طبیعی کشف می شوند و مفاهیم خود را بدست میآورند بنابراین باید منظور آیات را کشف کرد.
مفاهیم اصلی و فرعی کلمات و نقش آن در بیان حقیت یک مطلب
علامه طباطبائی در تفسیر المیزان در این باره مطلب ارزنده ای بیان داشته که عین آن را نقل می کنیم- ترجمه تفسير الميزان ،ج 20 ،ص 286
"در پایان یک نکته دیگر می تواند مد نظر قرار گیرد که نوع واژگان در همه زبان ها دارای معنای اصلی اند، اما بعضی از آن ها به تدریج معنای اصطلاحی و حتی عرفی به خود گرفته در مکالمات و مفاهمات عامه کار می روند و چه بسا استعمال اصطلاحی و عرفی آن بر معنای اصلی سبقت می گیرد تا آن جا که معنای اصلی به کلی فراموش می شود، این گونه استعمال و بیان، استعمال و بیان کنایی و یا استعاره ای است که در استعمال عرفی از معنای اصلی اش جدا شده معنای دیگری به نحو شایع جایگزین آن می شود. زبان عربی نیز از این قاعده مستثنی نیست. به طور مثال بکارت به معنای تازه و بکر بودن است، اما این واژه در مفاهیم عرفی اهل همان زبان و زبان های دیگر معنای خاص به خود را پیدا کرده است که البته بی مناسبت با معنای اصلی نیست، و یا فرج در عربی به معنای شکاف است. اما این واژه از معنای اصلی اش دور شده و به معنای خاص در مورد زن به کار می رود"
در قرآن کلمات فراوانی هستند که به این سرنوشت دچارشده اند و طبیعی است که آیات متشابه که با علم طبیعی سر و کار دارند باید به زمان خودش عیان شود. این کلمات از قبیل حورالعین، غلمان، ولدان، صلب و ترائب، قاصرات، خیرات، فراش، ابکار و منی و بسیاری دیگر که بیشترین شبهات را به قرآن تحمیل نموده اند و بازار معاندین و سروش ها و دکتر سها ها از برکت تحجر فکری ما گرم است و فعال.
تمامی تفاسیری که توسط ابن عباس و پیروان او در صدر اسلام البته بعد از فوت حضرت رسول اکرم(ص) و حضرت علی(ع) مطرح شده دقیقا پایه تصورات ذهنی تمامی مفسران دو الی سه قرن پس از اسلام را شکل داده اند. بنا به ضرورت زمانی خط عربی از خط کوفی به عربی امروزی تغییر یافت، کسره ،فتحه و ضمه و سپس قواعد زبان عربی تدوین شد. بسیاری از کلمات در فرهنگ عرب جاهلی دارای مفاهیم بومی بودند. آن طور که علامه محترم در المیزان بیان داشتند. نمونه آن که با این نوشتار در ارتباط است کلمه حورالعین است.
همه ما با مفاهیمی که از ابن عباس و مفسرین بعد از ایشان از قول ایشان نوشتند و یک تفسیر را ارائه دادند آشنا هستیم که متاسفانه تا امروز پر و پا قرص به آن پایبندیم. حورالعین در فرهنگ عرب جاهلی زن زیبا سیه چشم سفید چهره با چشمان درشت است. چرا این کلمه مفهوم زنان زیبا و سفید چهره را پیدا کرد دلیل خاصی دارد. زنان صدر اسلام خودشان را در چادر مشکی می پوشاندند و بر روی صورت و چشم ها نیز نقاب می زدند که صورت و چشمان آن ها نا پیدا بود دقیقا مانند زنان داعشی. آن ها را در اندرونی خانه محصور نگه می داشتند. (جهان بینی قرآن مخالف این رویه است و هر ساله در مراسم کنگره حج نکات مهم جهان بینی قرآن در معرض اعمال حج به مسلمان تذکر داده می شود مانند مخلوط بودن زن و مرد در طواف دور کعبه و زنان نباید صورت خود را بپوشانند و به جانوران حتی یک پشه و مگس لطمه وارد نشود و نکات دیگر که فلسفه خاص خود را دارد) برخی مواقع سفیدی پوست صورت و سیاهی چشم از زیر حجاب عیان می شد. از روی پوست سفید و چشمان مشکی و درشت می دانستند که اینان زیبا هستند.
حور هم معنی آشکار شدن چیزی که نبوده (یک لحظه ظاهر می شده و به چشم می آمده و چشم از دیدن آن حیرت زدن می شده) این آشکاری هیجان انگیز برای مردان عرب لذات دیدنی به آن ها دست می داد که معنی صحنه دیدنی هیجان انگیز، لذت از دیدن که با شهوت مردانه وارد تصورات ذهنی می شد و کم کم در زبان عامیانه صفتی شد برای توصیف زنان عرب. مثلا کلمه نورالعین که به فرزند گفته می شود و نصب العین عملی که الگوی قرار داده می شود و هم چنین قره العین معنی اصطلاحی آن فرزند است که با معنی اصلی متفاوت است. این کلمات از مفاهیم واقعی دور شده ند و رنگ اصطلاح به خود گرفته و مد العین هم داریم نگاهی طولانی به سوژه که همراه با شوق و شعف باشد. این مفاهیم فرعی کلمات وارد ادبیات لغویون قدیم شدند. دو نمونه از تفاسیر را ملاحظه کنیم.
"واژه «حور» از نظر لغت به معناى «خروج از حالت سابق و تبديل به گونه جديد» است-حسن مصطفوى، التحقيق فى کلمات القرآن، ج 2، ص 335." این معنی دقیقا با قرآن مطابقت دارد که بیان می شود.
مفسران ديگري، مانند مجاهد ابن جبير (متوفي: 104ق) طبري، در تفسير، (جلد 27، صفحه 102)، ابنكثير در صفات الجنة، (صفحه 110 به بعد)، حورالعین را زن زیبا و سفید چهره سیاه چشم و از قول ابن عباس نقل کرده اند كه استعاره به رنگ ـ زرد كم رنگ ـ مربوط به نظرياتي است كه باكره هاي بهشتي از زعفران آفريده شدهاند.
حديث منسوب به ابن عباس (متوفي: حدود 67-ق) بيان ميكند: حوريه هاي بهشتي از چهار ماده ساخته شدهاند: مُشك، كافور، عَنبر و زعفران (معاد شناسي اسلامي، تأليف مك دونالد، ص371)
مقاله حورالعين (Huris) نوشته -ماهر جرار- در جلد دوم دایرة المعارف قرآن ليدن که توسط دکتر محمد حسن زمانی ترجمه، بررسی و نقد شده در آن به مطالبی بر خورد میکنیم که واقعیت های دو الی سه قرن بعد از ظهور اسلام تفکرات حورالعین را منعکس کرده است. تصورات ذهنی ما هم از آن برداشت ها ناشی شده است. در ترجمه و تفاسیرکنونی آثار آن مشاهده میشود. مطلب زیر از مقاله دکترحسن محمد زمانی عینا نقل میگردد.
"از آغاز نيمة اول قرن دوم هجري ـ هشتم ميلادي وعده به حوريه هاي بهشتي براي تشويق و تحريك مردم به جهاد به كار برده مي شد (ر.ك. جرّار، مصارع العشاق، 9ـ37). يك شهيد حوريان را در عالم رؤيا مي بيند و آنها وي را به دنيا يشان دعوت مي كنند. اين احاديث در محافل و گروههاي جنگجويان پارسا و زاهد گسترش يافت و سپس به اقوال معروفي تبديل شد كه يك ايدة مشتركي را منتشر ميكرد. دو جنبه اين قضيه (اين ايده) عبارت است از «مرگ يا باكرههاي بهشتي»، يا «حوريان يا مرگ». حوريان بهشتي خودشان را به عنوان عشق جنسي بروز مي دهند كه در پي جاودانگي و وحدت ابدي است.
احاديث متعدّد ديني بيان مي كنند كه آرزويِ بشر برای برآوردن آرزو و عشق عاطفي از طريق وحدت با تقدس (پاكيها) است، تا بدين ترتيب به اين آرزوها يك واقعيّت جاودانه فراسوي مرگ دهند و نیروی مثبتي به واسطه ذكر حوريان براي ناديده گرفتن مرگ فراهم نمايند".
گفته فوق امروزه در باره تفکرات داعش صدق می کند که یادگار افکار تحجر گرائی کهن است. ما هر جرار محقق بزرگ عرب زبان معاصرکه در جمع آوری اسناد و مدارک در باره برخی کلمات و روایات تلاش گسترده ای داشته و استفاده از آن برای تاریخچه کلمه حور و زنان بهشتی که برای اولین بار وارد ادبیات عرب شد برای ما مهم است. ماهر جرار در مقاله حورالعین به مدارکی اشاره کرده و به قول دکتر محمد حسن زمانی این مقاله نقاط قوت و ضعف دارد که ما نقاط قوت که واقعیت وجود احادیث و روایات در سنت کهن که بیشتر از اهل سنت نقل شده دو مطلب را بیرون می اوریم وبه بحث خود ادامه میدهیم. ایشان در مورد حورالعین در سنت از نظر مفسران نخستین مانند ابن عباس (م:67ق)و مجاهد بن جبیر(م:104ق) ابن زید و طبری استفاده کرده و ما می خواهیم استدلال کنیم که همه مفسرین همان تصورات کهن را با تغییرات اندک ولی ماهیتا مفاهیم یکسان را نقل کرده اند و به جهان بینی قرآن و آیات مربوطه و عقلانیت توجه نکرده اند. ما از دو منطق حورالعین را بررسی می کنیم اول دلیل عقلی و دوم دلیل سندیت آیات قرآنی.
دلیل عقلی و مقایسه با جهان بینی قرآن
قرآن کتابی است آسمانی و از جانب خداوند برای هدایت کل انسان ها نازل شده و مختص یک گروه خاص نیست. شان قرآن بالاتر از این است که تمایلات شهوانی مردان جاهلی عرب را به رسمیت بشناسد و در بهشت زنان زیبا مورد نظر آن ها را در جایگاه هائی محصور نگه دارد تا دست هیچ جن و انس به آنها نرسد و با آنها تماس جنسی نداشته باشند. گویا در قیامت هم مجرمین دنبال کار خلاف هستند و آیات بیشمار قرآن که در بهشت هیچ تفکر گناه و جرم وجود ندارد توجه مفسرین ما را جلب نکرده. مثلا اگر درست باشد مومنان مرد از جنس سیاه، چینی، ژاپنی مجبورند تسلیم خواسته های نفسانی مردان عرب در قیامت بشوند و زنان مو بلوند چشم باریک سبزه و سیاه چهره را یا زنان عادی که نعمت زیبائی کمتری دارند در بهشت قرب و منزلت ندارند و مردان فوق باید بالاجبار شرایط را قبول کنند. زیرا خداوند متعال آن ها را بدون رضایت و تمایلات به عقد حورالعین در آورده است. یعنی هر فرد مومن یک یا چند (در تفاسیر قدیم تعداد زیاد نقل شده تا چند هزار هم در روایات جعلی ذکر شده است) و زوجناهم بحورالعین با زنان بهشتی مورد نظر مردان عرب تزویج کرده است ؟زوجنا هم گذشته است یعنی خداوند متعال سیستمی مقرر فرموده که هر مرد مومن مخلدون شود (بهشتی شود) قبلا حورالعین او برایش زوجنا هم شده. بعلاوه تکلیف زنان چه می شود و هزار دلیل غیر منطقی دیگر که با عقل و منطق و جهان بینی خداوند در تضاد است. بنابراین باید به این گونه تفسیر ها که حورالعین زنان زیبا و مخصوص مردان هستند شک کنیم و به دنبال واقعیت آن بگردیم.
دلیل قرآنی با استناد به آیات قرآن
اساس جهان بینی قرآن شرح مادی بودن قیامت است که جمیع خصوصیات جهان مادی را دارد و ماهیت آنها هم مانند ما جسمانی است. قرآن می فرماید ما شما را پس از مرگ دو باره زنده میکنیم. یعنی با بدن مادی همین بدن دنیوی بر میگردانیم. تمامی تمثیل ها خصوصیات مادی دارند. زمین قیامت همین زمین است ولی زمین دیگر نکته جالبی در آن نهفته. در آیات باید تفکر و تعقل کرد چشم بسته مطلبی که نظر گذشتان بوده را نباید قبول کنیم. آیات متشابه هستند و ما فقط تعریف حورالعین را از لغت نامه که همه از لغویون قدیم نقل کرده اند را در می آوریم که زن زیبا است و بعد ظاهر آیه را می بینیم و تفسیر می کنیم و فکر می کنیم در قرون گذشته که علوم طبیعی در شکوفائی نبودند و کسی سئوالات علمی را مطرح نمی کرد قرار داریم. حال این آیه را بررسی کنیم.
يَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْضُ غَيْرَ الأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ وَبَرَزُواْ للّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّار-زمین است ولی زمین دیگریِ. آیاتی در سوره های واقعه ،انفطار و تکویر، بوضوح جمع شدن زمین، خورشید و ستارگان را مطابق آخرین نظریه علمی بیان داشته است. قبری به مفهوم گودالی که مردگان از آن برانگیخته می شوند در قیامت وجود ند ارد.
بَلْ عَجِبُوا أَن جَاءهُمْ مُنذِرٌ مِّنْهُمْ فَقَالَ الْكَافِرُونَ هَذَا شَيْءٌ عَجِيبٌ- أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا ذَلِكَ رَجْعٌ بَعِيدٌ- قَدْ عَلِمْنَا مَا تَنقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَعِندَنَا كِتَابٌ حَفِيظ ٌ- کافران گویند عجیب است وقتی مردیم و خاک شدیم دوباره زنده شویم و خداوند پاسخ می دهد می دانم که زمین چیزی از شما باقی نمی گذارد ولی نزد ما کتاب حفیظ است. داده های شما در هارد دیسک آفرینش در دست ما است. یعنی از داده ها انسان دو باره زنده می شوند و اجداث معنی پنهانگاه می دهد که ما به قبر تاویل می کنیم. بنابراین این زمین همراه کیهان از بین می رود، زمین دیگری که همزاد این زمین است در جهان موازی وجود دارد وقتی زمین نابود می شود قاعدتا همزاد آن هم باید نابود شود چون به هم وابسته هستند. دو جهان موازی واقعیتی که در قرآن بیان شده . آیه زیر می فرماید هنوز خدا را آن چنان که بایسته است نشناخته اند ،زمین یکجا در ید قدرت او نگه داشته شده و سموات (جو زمین) پیچیده در قدرت او(باقی مانده) . وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَالسَّماوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ
بنابراین زمین قیامت که بهشت در آن قرار داده شده مختصات همین زمین را دارد و تمامی آیات موقعیت بهشتیان را با اشاره به جاری بودن آب چشمه ها زیر جایگاه و محل استقرار آنها و نعمات طبیعی میوه، سایه درختان، دور هم بودن مومنین که اشاره به اجتماعی بودن زندگی آنها هم و ازواجهم آنها و زوج های آنها زن و مرد به این واقعیت اشاره دارد. ضمائر هم و کم به عنوان مخاطب مرد و زن در مقاله غلمان و ولدان مشروحا بیان شده. آیه زیر موقعیت مردم در قیامت را بیان می کند.
لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا إِلَّا سَلَامًا وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيهَا بُكْرَةً وَعَشِيًّا- هر روز از صبح و شام روزی خود می برند. حرفها و اعمال لغو و بیهوده در آنجا وجود ندارد جامه توحیدی ایجاد می شود آیات بیشماری حاکی از مادی بودن آن دنیا دارد. انسان در قیامت همان جسمی که دارد و یا بهتر عنوان کنیم با همان نفس مادی این دنیا آنجا حضور دارد. حتی مهمترین خصوصیات ذاتی و بدنی او که خطوط سر انگشت او است حفظ می کند بَلى قادِرينَ عَلى أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَهُ - آرى قادريم كه حتّى خطوط سر انگشتان او را موزون و مرتّب كنيم.
در میان شرح مواهب طبیعی بهشت به حور و زن زیبا پرداختن تصورت غلط گذشتگان است. در مقاله قاصرات الطرف لم یطمثهن انس و لاجان اشاره شد که این دو کلمات مفهوم حور نمی دهند.
حورالعین در قرآن
کلمه حور و حورالعین پنج بار در قرآن اشاره شده، مقصورات و قاصرات در سه آیه که مفسرین آن را هم حورالیعن زن زیبا با توصیف های مختلف و ازواج مطهره هم به معنی زنان بهشتی معنی شده است. خیرات و فرش نیز هر دو زنان زیبا تفسیر شده اند که هر کدام بحث مفصلی می طلبد. در این مقاله ما تنها به کلمه حور می پردازیم. از پنج مورد آیاتی که به حور اشاره شده دو مورد با زوجناهم بحورالعین ویک بار حورالعین کامثال لولو مکنون و یک بار حور مقصورات فی الخیام و پنجمین آیه که در بحث حور به آن اشاره نمی شود و میتوان گفت مهمترین آیه در باره حور است، این آیه کلید رمز کلمه حور است و معنی آن را واضح شرح داده و از آنجائی که هیچ ارتباطی با زن زیبا و امثالهم ندارد مورد توجه قرار نگرفته است و آن را به حور به معنی زن زیبا ربط نمی دهند. ما ابتدا این آیه را پایه بحث خود قرار می دهیم. آیه 15 سوره انشقاق
وَ أَمَّا مَنْ أُوتىَ كِتَبَهُ وَرَاءَ ظهْرِهِ(10) فَسوْف یَدْعُوا ثُبُوراً(11) وَ یَصلى سعِیراً(12) إِنَّهُ كانَ فى أَهْلِهِ مَسرُوراً(13) إِنَّهُ ظنَّ أَن لَّن یحُورَ(14) بَلى إِنَّ رَبَّهُ كانَ بِهِ بَصِیراً(15
و اما کسی که نامه عملش از پشت سرش داده شود- فریاد حسرت باری که هلاک شدم- و در آتش افروخته در آید- او با خانواده خود خوش بود(در دنیا)- و می پنداشت که هرگز باز نمی گردد( پس از مرگ)- اما خدای او به همه اعمال او بینا بود- إِنَّهُ ظنَّ أَن لَّن یحُورَ. تفسیر زیبایی در بیان مفهوم این آیه از تفسیر نمونه ذکر می کنم که کلید معمای حورالعین در قرآن است.
"حور (بـر وزن غـور) در اصـل بـه مـعـنـى تـردد و رفـت و آمـد اسـت ، خـواه ايـن رفـت و آمـد در عـمـل بـوده بـاشـد، يا تفكر و انديشه ، و لذا به گردش آب در حوض و استخر اين كلمه اطـلاق مـى شـود، و مـحور به ميله اى مى گويند كه چرخ بر دور آن گردش مى كند، مـحـاوره بـه مـعنى رفت و آمد و رد و بدل كردن بحث است ، حوار نيز به همين معنى است ، و گاه به معنى داد و فريادى است كه به هنگام مباحثه بلند مى شود و تـحـيـر نـيـز نتيجه رفت و آمد فكر در يك مسئله است كه لازمه آن سر گردانى در عمل است. بـعـضـى مـعـتـقـد نـد ريـشـه این کلمه حبشی است و از ابـن عـبـاس نـقـل شـده كـه مـى گـويـد مـن معنى اين جمله را در قرآن نمى دانستم ، تا اينكه از يك عرب بيابانى شنيدم كه به دخترك خود گفت : حورى يعنى باز گرد. تعبير به حوارى در مورد نزديكان حضرت مسيح (عليه السلام ) يا نزديكان هر كس شايد نيز به همين مناسبت باشد كه آنها نزد او رفت و آمد دارند. بـعـضـى نيز آن را از ماده حور به معنى شستن و سفيد كردن دانسته اند، چرا كه آنها قـلوب مردم را از زنگار شرك و گناه پاك مى كردند و حوريان بهشتى را از اين رو به اين نام ناميده اند كه سفيد پوستند و يا سفيدى چشمانشان بسيار شفاف است. بعضى نيز گفته اند اطلاق اين كلمه به حوريان بهشتى بخاطر اين است كه آنها بقدرى زيبا هستند كه چشم از ديدنشان حيران مى شود. ولى بـه هـر حـال ايـن واژه در آيـه مـورد بحث به معنى بازگشت و معاد است ".
جالب است که مفسر محترم در آخر کلام این حور را از دیگر کلمات حور جدا می کند علی الرغم اینکه در وصف کلمه حور به تمام موارد و حورالعین هم اشاره نموده است.
در مورد حور در سایر آیات که مفهوم زن از آن ها تعبیر شده آمده حور جمع «حَوَر، احور و حوراء» است و «حَوْراء» به معنای شدت سفیدی چشم همراه با شدت سیاهی آن است. در اصل در همه آیات معنی حور یکسان است. بستگی دارد که ما با کدام ذهنیت وارد آیات شویم همان را بیرون میآوریم. در آیه فوق که نمی شد آن را به زن وصل کنند معنی بر گشت را آورده اند (ترجمه درست کلمه) و سایر آیات زن زیبا سفید پوست چشم سیاه معنی کرده اند و جالب است که معانی همه این ها به نقل از ابن عباس است.
"واژه «حور» از نظر لغت به معناى «خروج از حالت سابق و تبديل به گونه جديد» است- حسن مصطفوى، التحقيق فى کلمات القرآن، ج 2، ص 335. این معنی که حسن مصطفوی بیان داشته است معنی واقعی و تمامی حور در قرآن است. بنابراین در هیچ کدام از آیات حور نمی تواند معنی زن زیبا بدهد. دیدنی های شگفت انگیزی که به چشم بر خورد می کند و باز گشت آن باعث حیرت چشم می شود. حیرتی که چشم را خیره می کند. باستناد ایه-
يُطَافُ عَلَيْهِم بِصِحَافٍ مِّن ذَهَبٍ وَأَكْوَابٍ وَفِيهَا مَا تَشْتَهِيهِ الْأَنفُسُ وَتَلَذُّ الْأَعْيُنُ وَأَنتُمْ فِيهَا خَالِدُونَ زخرف 71
ظرفها و جام هایى از طلا بر آنان چرخانده مى شود و آنچه را که نفس میل داشته باشد و چشم (از دیدنش) لذّت ببرد در بهشت موجود است و شما در آنجا جاودانه هستید. تشتهیه الانفس وتلذ الاعین دو موردی است که در بهشت اتفاق می افتد. دیدنی های حیرت انگیز که چشم از دیدن آن لذت میبرد. تلذ الاعین همان معنی حور العین میدهد. منظور از اشاره قرآن به این کلمات لذت های طبیعی و زیبایی باغ های بهشت است که بیان این مطلب است که بهشت مادی است. بهشتیان غذا می خورند و آب می نوشند و عسل و شیر و میوه های رنگانگ دنیوی در دسترس است. بدن همه آنها هم مادی است. بسیاری از مفسرین تعبیر کرده اند که در بهشت خوردن و نوشیدن است ولی بول و غایط نیست. چرا بول و غایط از زمره کثافات است و یا حیض زنانه در بهشت نیست. این ها از ضروریات جهان مادی است و شاهکار خلقت است. نمی شود ما اعتقاد داشته باشیم قیامت مادی است و ما با این بدن مادی بر انگیخته می شویم ولی همه زندگی در آنجا تخیلی مجازی است. متکئین علیها متقابلین حاکی از اجتماعی بودن زندگی در بهشت است. در قرآن می فرماید اهل بهشت می گویند این غذا ها همان است که در دنیا میخوردیم. اشاره به سینی و نوشیدنی و لباس و هر چه که مایل باشند تَشْتَهِيهِ الْأَنفُسُ فراهم است و دور و بر بهشتیان از زن و مرد طبیعت زیبا با فرش هائی از مراتع و چمن که در آنجا انشاء شده یعنی با برنامه ریزی زمان بر و در دوره تکامل و همراه تکامل زمین طی میلیارد ها سال صورت گرفته و قیامت تسویه انسان های متکی بر فطرت ذاتی و خدائی که مخلدون یعنی بهشتی شده اند در محیطی که طبیعت آرام و سایه های ممتد که حاکی است از وجود درختان بلند و سرسبز است و هر گوشه این طبیعت دیدنی هائی است که چشم را متحیر و فرد را شادی زاید الوصفی و تلذ الاعین درش وجود دارد که خداوند متعال به مرواریدی در صدف تشبیه کرده است. صدف را که باز میکنی و چشم به مروارید می افتد بر گشت نور آن به چشم و تغییر حیرت انگیز و نشاط آور است دیدنی های شغف انگیز که چشم را خیره و حیران می کند در بهشت همه جا قرین آنها است زوجناهم به حورالعین هم همین معنی را میدهد که بهشتیان با دیدینی های حیرت انگیز و نشاط آور قرین شده اند. علامه طباطبائی در تفسیر المیزان فرموده
" منظور از "تزويج” قرين شدن دو نفر با همند. معناى جمله اين است كه: ما ايشان را قرين حورالعين كرديم، نه اين كه ميان آنان عقد زناشويى برقرار ساختيم، چرا كه تزويج را با حرف "باء” (بحورالعین) متعدى كرده و اگر منظور از تزويج نكاح به عقد بود احتياج به حرف باء نبود.ترجمه الميزان، ج 19، ص."
البته علامه به وجود حور به عنوان زن زیبای سفید پوست سیه چشم معتقد است .بالاخره تمامی این تفاسیر ریشه در بیانات ابن عباس داشته که وارد سایر تفاسیر شده و بر باور همه ما نشسته .نظر علامه در باره حور چنین است که این ها عین عبارت ابن عباس و طرفداران او که پی از فوت حضرت رسول اکرم(ص) و حضرت علی (ع) توسط یاران ابن عباس مطرح و وارد ادبیات تفاسیر قرارگرفت. نظر علامه در باره حور به معنی زن زیبا
"این آیه صفت حورالعین زنان بهشتى را بیان می کند که به مانند مرواریدى می مانند که درون صدف قرار دارد.
"کنایه از این که چشم کسى به آنان نیفتاده و دست کسى به آنان نرسیده است. «حورالعین» حور به معنى سیه چشم یا کسى که سیاهى چشم او کاملاً مشکى و سفیدیش کاملاً شفاف است. و «عین» به معنى درشت چشم است. المیزان، ج 19، ص 122؛ المیزان ج 18، ص 149؛ "
بنابراین ما باید آیات قرآن و جهان بینی آن و تعاریف موقعیت قیامت و بهشت در سایر آیات را مد نظر قرار دهیم و با هم آهنکی آنها معنی درست حور را بیرون آوریم. ازواج مطهره معنی پاک بودن از گناه و دور از تصورات ذهنی شیطانی و مجهز بودن به خصائص اخروی و جامعه توحیدی است. ازواج مطهره را با نداشتن مظاهر مادی مانند بول و غایط حیض و امثالهم تفسیر کردن با آیات قرآن همخوانی ندارد. گویند زنان بهشتی به محض اینکه آرزوی بچه کنند فورا در اختیار است. این با فلسفه مادی بودن قیامت در تناقص است. وقتی خداوند می فرماید زمین است و زمین دیگر با سماوات بعلاوه تمامی موجودات که برای بهشتیان و بقاء حیات در آنجا لازم است هم محشور میشوند. زنبور تا نباشد جوی عسل وجود ندارد و شیر هم نیاز به وجود گاو و گوسفند است و لحم طیرا ما تشتهون معنی دارد و جذب مواد خوراکی به بدن داریم و مسلما دفع هم باید باشد مگر بهشت را در ذهنیت خودمان طور دیگری که با قرآن مانوس نیست بپرورانیم. در سوره واقعه آیات جالبی داریم.
وَأَصْحَابُ الْيَمِينِ مَا أَصْحَابُ الْيَمِينِ- ِفي سِدْرٍ مَّخْضُودٍ- وَطَلْحٍ مَّنضُودٍ- وَظِلٍّ مَّمْدُودٍ- وَمَاء مَّسْكُوبٍ- وَفَاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ- لَّا مَقْطُوعَةٍ وَلَا مَمْنُوعَةٍ- وَفُرُشٍ مَّرْفُوعَةٍ- إِنَّا أَنشَأْنَاهُنَّ إِنشَاء- فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْكَارًا-و اصحاب یمین در سایه درختان سدر بی خار قرار دارند و زیر درختان طلح پر برگ که سایه گسترده ای دارند و در کنار آبشارها و میوه های فراوان که قطع نمی شوند و فسادی آنها را نمی گیرد و مراتع فرش شده که همه اینها در پروسه انا انشاناهن انشاء آن ها را بار آورده و سر و سامان دادیم چه انشائی و همه را برای بهشتیان دست نخورد و بکر نگه داشتیم. فرش همه جا فرش است و این کنایه استعاره از چمن های یکدست و فرش شده معنی میدهد. فرش دوشیزه باکره برای مردان بهشتی معنی نمی دهد. هر بکری بکارت زن نیست. همه جا از آب و درخت و سایه و میوه صحبت می شود چه ضرورتی داشته به یک باره دختر باکره سر و کله اش پیدا شود. ضمیر هن به تمامی مواردی که ذکر شد و مونث هستند اشاره شده. در آیات خداوند تعقل کنیم و قرآن را نباید چشم بسته با تصورات کهن و دید عرب جاهلیت تفسیر کرد و شبهات فراوان خلق و وجهه قرآن را با این تصورات خراب کرد. خداوند انشاءالله به همه و مخصوصا به علمای عزیز دید بازنگری در چنین آیاتی عنایت فرماید. سید محمد تقوی اهرمی پانزده خرداد 1398 مصادف با عید سعید فطر-ویرایش جدید تیر ماه 1399اصلاح مجدد در تاریخ 7/3/1401و شهریور 1402
{jcomments on}
Write comment (0 Comments)- توضیحات
- بازدید: 13440
مقدمه نوشتار
این دو کلمه در بهشت و توصیف پاداش به بهشتیان در قرآن آورده شده است. گذشتگان با ذهنیت خاص مرد سالارانه و با نگاه شهوانی آن را تفسیر کرده اند و بحث مفصلی که آیا حال که مردان از این نعمت برخور دارند زن ها چه نصیبشان می شود. غلمان و ولدان را هم زیبا و رعنا و هر کس به فراخور دیدگاه خود به توصیف زیبائی آن ها پرداخته اند که البته چنین تصویری در قرآن وجود ندارد. از آنجائیکه در تمامی آیات از ضمایر هم و کم استفاده شده به این نتیجه رسیده اند که حورالعین، غلمان و ولدان مختص مردان است و از آنجائیکه شبهات زیادی روبرو شده ایم تکلیف حورالعین را روشن کردند که هم مرد حورالعین داریم و هم زن حورالعین تا زنان هم نصیبی برده باشند و شاید بتوانند به شبهات جواب قانع کننده ای داده باشند. غلمان و ولدان را نتوانسته اند گره گشائی کنند و توجیهی هم ندارند. ضعف مفسرین قدیمی در این بوده است که خود شخصا به آیات قرآن مراجعه نکرده اند که بالاخره خداوند متعال چه منظوری داشته و مفهوم این آیات چه واقعیتی را درون خود دارد که از دید ما پنهان مانده است. آیا این تصورات ذهنی با جهان بینی خداوند سازگار است یا خیر؟
اگر به تمامی تفاسیر غلمان، ولدان و حورالعین نگاه کنیم منشاء مشترک اولیه آنها به همان زمان ابن عباس که برای اولین بار عینا مطرح شده بر می گردد. آیاتی که این کلمات در آن اشاره شده را از مجموعه آیات قبل و بعد آن بیرون می کشند و جداگانه تفسیر می کنند. خداوند با این دیدگاه مفسرین آیات را نازل نفرموده و مفهوم کاملا متفاوتی از آن استنباط می شود. در کشف مفهوم این آیات به روش تفسیر آیات با آیات دیگر که هم مفهوم هستند استفاده کرده ام. چند آیاتی که موضوع بهشت و نعمات آن را مطرح کرده اند دارای کلمات کلیدی مشترکی هستند وقتی کلمه مشخصی در یک آیه بیان شده میتوان از آن برای تفسیر آن کلمه در سایر آیات سود جست. البته اگر ایمان داشته باشیم که تمامی کلمات در قرآن وقتی در باره یک پدیده خاص صحبت می شود با هم ارتباط لغوی مشترکی دارند. تذکر دیگری هم لازم است بیان کنم که این آیات جزء آیات متشابه هستند و ظاهر دارند و باطن. ابتدا تکلیف خود را با ضمایر هم و کم که هر دو را مفسرین در مخاطب و غایب جمع به مذکر معنی نموده اند که ریشه شبهات از اینجا شروع می شود.
جای ضمایر مخاطب و غایب مرد و زن مخلوط در عربی خالی است ولی قرآن دارد
قرآن قبل از ایجاد صرف و نحو، اعراب گذاری و قواعد عربی نازل شده و زبان عربی صدر اسلام قواعد دستور زبان نداشته و حتی کسره و ضمه و فتحه هم بعدا برای سهولت در تلفظ صحیح ایجاد شده است. تنها زبان سریانی قواعد خاص زبان خود را داشت که آن هم توسط یک کشیش سریانی بنام یعقوب رهاوی ملقب به مفسر کتابها حدود 180 سال قبل از ظهور اسلام تدوین شد که مسلما نواقصی داشته است. مورخان اتفاق نظر دارند که اولین کسی که قواعد عربی را تدوین کرد ابوالاسود دوئلی متوفی به سال 69 هجری و یکی از صحابه حضرت علی (ع) بود که از مدارک و منابع لازم در آن زمان قرآن، اشعار دست نوشته باقی مانده از عرب جاهلیت و مکاتبات رسول اکرم(ص) استفاده کرده است.
زبان عربی قبل از اسلام فاقد فرهنگ ادبی مدون و تنها کلامی و در اشعار جاهلیت در دسترس بوده. دیدگاه عرب صدر اسلام متاثر از گذشتگان مرد سالاری بوده و با این دید اشتباهاتی بر اساس ذهنیت مرد سالاری در تعریف ضمایر رخ داده و نظر قرآن را رعایت نکرده اند که برای نمونه در ضمایر هم و کم به آیات قرآن مراجعه می کنیم آیات بسیار فراوان است. به چند آیه بسنده می شود تا نوشتار به درازا نکشد. آیت الله دستغیب به این موضوع اشاره کرده و تاکید نموده که هم و کم در قرآن معنی خطاب به جمع مخلوط زن و مرد است که چون از نظر سایر مفسرین چندان استقبال نشده و همچنان معتقد به لغوین قدیم مانده اند که ما هم شخصا به قرآن مراجعه می کنیم و امتحان می کنیم که درست است یا ما هم باید پیرو لغوین کهن باشیم؟
در قواعد عربی مخاطب و غایب مرد و زن مخلوط وجود ندارد
ولی در قرآن به استناد آیات فراوان از ضمایر انتم، کم و هم استفاده شده و مفسرین باید به آیات و مخاطبین نگاه کنند و روش قرآن را بازگو کنند و نگویند در قرآن گفتمان مرد سالاری حاکم است که این تصور خلاف دیدگاه قرآن است نادیده انگاشتن آن ضربه به قرآن مجید است و عقوبت دارد. چطور به فکر تدوین کنندگان قواعد عربی نرسیده، میتواند تفکرات مرد سالاری حاکم آن دوران بر تدوین قواعد عربی تاثیر گذاشته باشد زیرا زن از اهمیت قابل ذکری بر خوردار نبوده است. به آیات زیر توجه فرمایید.
ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ- الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ-
این کتاب که شکی در آن نیست برای هدایت متقین نازل شده (مرد و زن)- کسانی که به غیب ایمان دارند و نماز برپا می کنند و از رزقی که خداوند به آنها ارزانی داشته انفاق می کنند. ضمایر"ین و هم "به زن و مرد بر می گردد. قرآن تنها برای مردان نازل نشده؟ ما قرآن را درک نمی کنیم.
وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْيَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِينَ-و ما هم به مومنین به مرد و زن بر می گردد.
يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ-ای مردم خدائی را که شما و گذشتگان را آفریده عبادت کنید. خلقکم، من قبلکم و لعلکم شامل مرد و زن می شود. اگر خطاب این آیه را فقط به مرد اختصاص دهیم یعنی قرآن را نفهمیده ایم و نظر گذشتگان برای ما اولویت دارد یا افکار مرد سالاری هنوز بر تصورات ما سوار است.
یا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لاَّ بَيْعٌ فِيهِ وَلاَ خُلَّةٌ وَلاَ شَفَاعَةٌ وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِي السِّلْمِ كَآفَّةً وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ - در دو آیه بالا رزقناکم وانه لکم به مرد و زن برمی گردد.
آیات بی شمار است هنگام مطالعه قرآن امتحان کنید و این یک قاعده ضمایر زبان عربی در قرآن است نه دیدگاه مرد سالاری قرآن. اینکه برخی بگویند چرا خداوند قواعد عربی را رعایت نکرده. قواعد عربی بعد از قرآن و از روی آن ایجاد شده تفکرات ذهنی در نقل این موضوع که در قرآن ضمایر هم و کم مربوط به دو جنسیت را وارد قواعد نکرده اند دخالت داشته است. بنابراین گفتمان قرآن مرد سالاری نیست تفکرات ما مرد سالاری است و به قرآن تحمیل کرده ایم.
بهشت و خصوصیات مادی آن
خداوند می فرماید ما بهشت را برای مومنین از قبل آماده کرده ایم. زمین کنونی ازبین می رود و زمین قیامت به خداوند به ارث میرسد تا مومنین در آن سکنی کنند. به ارث رسیدن زمین دارای مفهوم علمی والائی است. چرا خداوند می فرماید زمین و جو آن به ما به ارث میرسد مگر خداوند له ملک السموات والارض نیست. دلیل آن را عرض کنم. زمین کنونی زوج دارد در دو جهان موازی زمین کیهان کنونی که جمع می شود زمین همزاد آن در ید قدرت خداوند باقی می ماند و به ارث می رسد. یعنی بهشت در زمین موازی با این زمین تحت برنامه ریزی خداوند متعال دوره تکامل خود را طی می کند و مشمول انا انشاء ناهن انشاء می شود که برای مومنین بکر و دست نخورده باقی مانده است. هر بکری بکارت زن نیست قیامت و علم کوانتومی در قرآن
لاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَيْرًا لَّهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَّهُمْ سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُواْ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلِلّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِير-66 انان که بخل می ورزند و از مالی که خدا به آنها عطا کرده سهم و حق فقیران را نمی دهند بدانند که به نفع آنها نیست ( در قیامت شرش به آنها برمیگردد) و میراث سموات و الارض (که زمین و جو آن است که حیات در بهشت که مانند حیات زمین ولی نوع تکامل یافته آن است و نا رسائی های زمین را ندارد) از آن خداوند است و خدا به هر چه انجام میدهد آگاه است.بقره
وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَالسَّماوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ زمر67
خدا را آن چنان که باید نشناخته اند در حالی که زمین (زمین قیامت) یکسره در ید قدرت او است (خدا آن زمین را قبضه کرده دارد) و آسمان زمین هم بدون تغییر(مطویات آن که هفت جو زمین باشد که جزء لاینفک حیات زمین است همچنان در قبضه او است ) منزه و برتر از آن است که برای او شریک می گیرید. چرا خداوند می فرماید زمین قیامت را قبضه کرده دلیل علمی آن این است. وقتی کیهان نابود می شود کیهان موازی هم باید نابود شود و قاعدتا زمین قیامت هم وجود نخواهد داشت ولی خداوند زمین را نگه می دارد برای زنده کردن مردگان. قوانین طبیعت در ید قدرت ذات باریتعالی است و او قادر به هر کاری است. شما از این دید علمی به موضوع بهشت و داستان ما نگاه کنید تا بدانیم چرا خداوند این موضوعات که در زیر اشاره می شود را عنوان می کند. اصل مهم اینکه زمین قیامت هم مادی است و لذات آن هم مادی است ولی شهوت و سکس در آن راهی ندارد. این ها فقط تخیلات ما است. قیامت جامعه توحیدی است نتیجه خلقت کیهان هم رسیدن به این جامعه توحیدی که همه با یقین و قلبا خدا را عبادت کنند.
بهشت دارای خصوصیات مادی هم مانند زمین ما است چشمه های آب زلال و پاک و عاری از میکروب و بیماری دارد نوشیدن آن ضرری به انسان نمی زند و بسیار گوارا است. انواع میوه جات دنیا مانند نخل و انار و انگور(بطور مثال خداوند از آنها نام برده) برنامه ریزی شده انشاء نا شده تا در اختیار مومنین قرار گیرد. دفعتا در قیامت ایجاد نمی شوند قیامت مادی است و قوانین مادی هم در آن جاری است و تمامی داستان ما در تمثیلی بیان گر مادی بودن قیامت است حور بهشتی خارج از ضوابط مادی وجود ندارد هرچه در جهان مادی از طرف خدا نفی شده هم چنان گناه است و انواع گناهان دیگر در قیامت وجود ندارد که برخی تصورات ذهنی غلط خود را به چرندیات که غلمان و ولدان نو جوانان در خدمت مردان نسبت دهند و علما هم در مانده از جواب منطقی ( با عرض معذرت به ساحت علمای اسلام ولی واقعیت باید بیان شود اعتبار قرآن و رفع شبهات مهم است).
آیات متعددی اشاره می کند که اهل بهشت دور هم جمع می شوند چشمه های آب در اختیار است. طبیعت بهشت تکامل یافته طبیعت زمین است سبز و حاصلخیز و درختان پر سایه با چشمه های فراوان. در آن بهشت شخص مومن مرد یا زن طبق وعده خداوند پدران و همسران خود را نیز که مخلدون هستند یعنی بهشتی شده اند ( شرایط ورود به بهشت را دارا شده اند) و حتی فرزندان و ذریه بهشتی یا مخلدون آنها هم وارد بهشت می شوند. خلد بهشت معنی می دهد و دائم بودن از خصوصیات بهشت است نه خود بهشت. دعای پیامبران گذشته است که خدا وعده داده آنها را انجام می دهد که خدا خلف وعده نمی کند.
رَبَّنَا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتىِ وَعَدتَّهُمْ وَ مَن صَلَحَ مِنْ ءَابَائهِمْ وَ أَزْوَاجِهِمْ وَ ذُرِّيَّتِهِمْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيم8 غافر پروردگارا! آن ها را در باغهاى جاويدان بهشت كه به آنها وعده فرموده اى وارد كن، از پدر ان و همسران و فرزندانشان هر كدام كه صالح بودند، كه تو توانا و حكيمى. اینجا هم از ضمیر هم استفاده شده که به دو جنس مرد و زن تعلق دارد. این آیه صراحت دارد که تنها مردان لایق بهشت هستند و زنان نامبرده نشده به دلیل ضمیر مردانه هم ؟ ابائهم پدر و مادر است، ذریاتهم هم می تواند دختران هم شامل شود.
جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونهَا وَ مَن صَلَحَ مِنْ ءَابَائهِمْ وَ أَزْوَاجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتهِمْ وَ الْمَلَئكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيهِم مِّن كلُ بَاب-23 رعد باغهاى جاويدان بهشتى كه وارد آن مى شوند از پدران و همسران و فرزندان صالح (بهشتی شده مخلدون) آنها و ملائکه از هر درى بر آنان وارد مى گردند. اسباب طبیعت (قوانین مادی در هر جنتی که نیاز باشد که ملائکه هستند در اختیار است. تا اینجا به استناد آیات قرآن فرزندان مومنین هم اگر مخلدون باشند اذن ورود دارند.
إِنَّ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ فِي شُغُلٍ فَاكِهُونَ- هُمْ وَأَزْوَاجُهُمْ فِي ظِلَالٍ عَلَى الْأَرَائِكِ مُتَّكِؤُونَ- لَهُمْ فِيهَا فَاكِهَةٌ وَلَهُم مَّا يَدَّعُونَ57 یاسین اصحاب بهشت هرکدام بکاری مشغولند. هم و ازواجهم (مرد و زن مثلا زن مومنه که شوهرش بهشتی نشده جزء هم است که وارد بهشت می شود).
غلمان و ولدان هر دو به معنی فرزند است همان آیه فوق که خداوند وعده داده که ذریه یا غلام یا ولد که از اولاد می آید اگر مخلدون باشند جلوی والدین مرتبا رفت و آمد می کنند. والدین از دیدن آن ها که بهشتی شده اند چنان شاد و خرم می شوند گوئی صدفی را باز کرده و مرواریدی را دیده اند. مقایسه تمثیلی است این تمثیل تلذ الاعین است لذتی که از دیدن به انسان دست میدهد. دیدنی که در اثر پدیده ای که وجود نداشته و بروز کرده نشاط آن تلذ الاعین است که چه زیبا خداوند تمثیل را بیان فرموده که از دید ما این آیه پنهان بوده است و در هیچ جا غلمان را به این آیه قبلی که حل معمای غلمان است ربط نداده اند؟ چرا شاید که با نظر گذشتگان در تناقض بوده است. به لغوین قدیم نمی خورد با آن در تضاد است نباید به آن اهمیت داد؟ عجیب است. خداوند ما را در درک واقعیت های قرآن یاری فرماید.
يُطَافُ عَلَيْهِم بِصِحَافٍ مِّن ذَهَبٍ وَأَكْوَابٍ وَفِيهَا مَا تَشْتَهِيهِ الْأَنفُسُ وَتَلَذُّ الْأَعْيُنُ وَأَنتُمْ فِيهَا خَالِدُونَ-سینی های از طلا و ظروف آب در برابر آنان آورده می شود. هر چه بخواهند و دیدگانشان از مشاهده آن لذت ببرند (در آنجا قرین آنها هستند. با آنها زوجنا هستند) اشاره به فلزات گرانبها که مورد علاقه در دنیا بوده هم وجود دارد و این مقایسه مادی بودن زمین قیامت است. آیه زیر این برداشت را تایید میکند.
وَ بَشِّرِ الَّذِین آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ کُلَّمَا رُزِقُواْ مِنْهَا مِن ثَمَرَةٍ رِّزْقاً قَالُواْ هَذَا الَّذِی رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَأُتُواْ بِهِ مُتَشَابِهاً وَلَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (بقره–۲۵). بهشتیان می گویند این روزی ها (نعمت های خوراکی و مناظر زیبای طبیعی)همانند آن هائی هستند که در دنیا با آنها آشنا بودیم- قَالُواْ هَذَا الَّذِی رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَأُتُواْ بِهِ مُتَشَابِهاً- فِیهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ زوجهایی که مخلدون شده اند از هر گناهی پاک هستند ولی ضوابط دنیای مادی بر آن ها جاری است چرا که ملائکه در آنجا حاضر است. اینکه مطهره یعنی مثلا زن ها طبیعت این دنیا را ندارند (حالت زنانگی ندارند) از آیات قرآن استنباط نمی شود و تصورات ذهنی است. ما نمی توانیم درباره چیزی که علم آن را نداریم قضاوت کنیم. مطالبی که من عرض می کنم از آیات استنباط می شود. الذین آمنوا به مرد و زن خطاب می شود و لهم هم به مرد و زن است و برای آن ها مرد و زن همسران پاک از گناه در نظر گرفته شده است. اینکه ازواج را برای مرد تصور کنیم و در بسیاری از تفاسیر نقل شده که این ازواج همیشه حالت زنانگی ندارند با ایه مطابقت ندارد. الله اکبر از این تحجر و تعصب کورکورانه
حال به استناد آیات فوق به غلمان و ولدان میپردازیم
در همه سایت ها تنها به آیه 24 سوره طور که در آن به غلمان اشاره شده بر خورد می کنیم و هیچ اشاره ای به آیات قبل که مربوط به کلمه غلمان است نمی شود و حتی در همه تفاسیر هم به این نکته مهم که راز این آیه است اشاره نمی کنند و آن را مستقل تفسیر می کنند.
وَ یَطوف عَلَیهِمْ غِلْمَانٌ لَّهُمْ کَأَنهُمْ لُؤْلُؤٌ مَّکْنُونٌ
مراد از طواف کردن غلمان در پیرامون بهشتیان آمد و شد آنان براى خدمت است. بعضى از مفسرین گفته اند: این که بطور نکره فرمود: غلمان لهم - غلمانى که دارند و نفرمود: غلمانهم - غلمانشان ، براى این است که شنونده توهم نکند مراد از آن غلمان همان خدمتکارانى هستند که در دنیا داشتند، و بفهماند که غلمان نیز مانند حور از مخلوقات بهشتیند، که از شدت زیباى و صفا و حسن مانند لولویى هستند که از ترس دستبرد اجانب در گنجینه اش جاى مى دهند.المیزان.
واژه غلمان یک بار در سوره طور که به آن اشاره رفت آمده و در دو مورد دیگر ولدان آمده است که خدمتگذار معنی شده است و همه جا این جمله که در تفاسیر کهن آورده شده در تفاسیر جدید هم عینا مشاهده می شود " از ظاهر این آیات بر می آید که پسران زیبای بهشتی فقط برای خدمتگذاری بهشتیان آفریده شدهاند" حال به آیات قبل از آن توجه فرمایید. یعنی خداوند پسران جوان و زیبا روی را در بهشت اختصاصی آفریده اند که به مردان خدمت کنند.
آیات زیر موید این است که غلمان و ولدان هر دو معنی فرزند میدهد
وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُم بِإِيمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُم مِّنْ عَمَلِهِم مِّن شَيْءٍ كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ-21 وَأَمْدَدْنَاهُم بِفَاكِهَةٍ وَلَحْمٍ مِّمَّا يَشْتَهُونَ-22 يَتَنَازَعُونَ فِيهَا كَأْسًا لَّا لَغْوٌ فِيهَا وَلَا تَأْثِيمٌ23 وَيَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمَانٌ لَّهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَّكْنُونٌ 24 طور–و کسانیکه ایمان آورده اند و ذریه های آنها که از آنها تبعیت کرده اند- فرزندان آنها را هم به آنها ملحق می کنیم و از پاداش عملشان هیچ نمی کاهیم که هر کس در گرو کار خود است. این فرزندان همان غلمان هستند که در سه آیه پایین تر به آنها اشاره می فرماید. اینها فرزندان مومنین هستند که جلوی چشمان والادین رفت و آمد می کنند. طواف خدمت گذاری نیست.
يَتَنَازَعُونَ فِيهَا كَأْسًا لَّا لَغْوٌ فِيهَا وَلَا تَأْثِيمٌ-در آنجا جام میدهند و می گیرند و در آنجا نه سخن بیهوده و نه ارتکاب گناهی است. رد و بدل کردن جام استعاره از صمیمیت و نزدیکی به هم است. جام است و شراب هم آب گوارا است که هیچ آلودگی و میکروب و افزودنی ندارد.لا لغو فیها، فیها در جام اشاره به محتویات آن دارد که محتویات تغییری داده نمی شود و لا تاثیم و فسادی در آن نیست که میتواند آلودگی باشد.
اینکه فکر می کنند که در جام شراب است که انسان را مست نمی کند منظور قرآن نیست. با توجه به آیه قبل خداوند می فرماید الحقنابهم ذریتهم و غلمان فرزندان و ذریه مومنین هستند که وارد بهشت شده اند و بعلاوه بر خلاف تعاریف فوق که غلام را خدمت گذار معنی کرده ا ند در همه آیات قرآن که کلمه غلام آمده همه به معنی فرزند است
وَيَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمَانٌ لَّهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَّكْنُونٌ –و فرزندان آنها در میان آن ها در رفت و آمدن هستند که برای مومنین والدین لَّهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَّكْنُونٌ همچون مروارید در صدف هستند-(آنها را به مروارید و صدف تشبیه می کنند) غلمان جمع غلامان در قرآن معنی فرزندان می دهد. ممکن است جوان باشد یا مسن. اینکه غلمان را نو جوانانی که تازه به بلوغ رسیده و صفات زیبا و رعنا و خوش اندام هم خودمان اضافه کرده ایم البته ما نه مفسرین صدر اسلام که تفکرات عرب جاهلی داشته اند و همه ما دقیقا بدون تغییر کپی برداری و انتقال داده ایم و برای ما حجت بوده و به آیات توجه نکرده ایم. جالب است که آیه ای که غلمان اشاره شده بعد از آیه ای است که يَتَنَازَعُونَ فِيهَا كَأْسًا لَّا لَغْوٌ فِيهَا وَلَا تَأْثِيمٌ رد و بدل کردن جام اشاره شده آمده و بیانگر این است که غلمان در خدمت گذاری نقشی ندارند.
معانی کلمات غلمان و ولدان در قرآن
خداوند متعال ميفرمايد: يا زكريا انا نبشرك بغلام اسمه يحيي، اي زكريا ما تو را به فرزندي بشارت ميدهيم كه نامش يحيي است-مريم/7.
و در جاي ديگر ميفرمايد: قالت اني يكون لي غلام، (مريم)گفت چگونه ممكن است فرزندي براي من باشد-مريم/20. و همچنين آيات: صافات/101، حجر/53، ذاريات/28 ومريم/19 به همين معنا آمده است.
خداوند متعال ميفرمايد: فأدلي دلوه قال يا بشري هذا غلام، او دلو خود را در چاه افكند ناگهان صدا زد مژده باد اين كودكي است يوسف/19. و در جاي ديگر مي فرمايد: و اما الجدار فكان لغلامين يتيمين، اما آن ديوار از آن دو نو جوان يتيم در آن شهر بود-كهف/82 در سوره کهف هم از کلمه غلامین یتیمین نام برده شده که حضرت خضر برای حضرت موسی توضیح می دهد که این دو غلام فرزند یک نفر هستند. حضرت یوسف هم که از چاه نجات می یابد می گویند کودکی در چاه است که باز هم معنی خمتگذار نمی دهد گرچه در قدیم این کودکان را می گرفتند و برده می کردند ولی معنی غلام که مد نظر ما است مانند ولد و ولدان هم از اولاد است که در قرآن به آن اشاره کرده است.
از آنجائی که این واقعه عینا در سوره واقعه و دهر هم آمده با استناد به آیات اشاره شده فوق معنی اولاد میدهند که خداوند به وعده خود عمل فرموده و فرزندان بهشتی شده یا مخلدون را در کنار والدین قرار داده است.
در آیات سوره واقعه هم همین واقعه اتفاق می افتد که با اشاره به آیه فوق همان مفهوم را می دهد.
مُتَّكِئِينَ عَلَى سُرُرٍ مَّوْضُونَةٍ- مُتَّكِئِينَ عَلَيْهَا مُتَقَابِلِينَ- يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدَانٌ مُّخَلَّدُونَ- بِأَكْوَابٍ وَأَبَارِيقَ وَكَأْسٍ مِّن مَّعِينٍ- لَا يُصَدَّعُونَ عَنْهَا وَلَا يُنزِفُونَ-اینجا هم ولدان اولاد مومنین است نه جوان زیبا مورد نظر مردان. ولدان مخلدون اولاد هایی که مخلدون یا بهشتی شده اند معنی میدهد . آیه زیر اشاره به ولد به معنی اولاد دارد.
یا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَاخْشَوْا يَوْمًا لَّا يَجْزِي وَالِدٌ عَن وَلَدِهِ وَلَا مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَن وَالِدِهِ شَيْئًا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ –لقمان نمونه این آیات در قرآن فراوان است. ای مردم ، از پروردگارتان بترسید و از روزی که هیچ پدری کیفر فرزند را، به عهده نگیرد و هیچ فرزندی کیفر پدر را عهده دار نشود پروا کنید وعده خدا حق است زندگی دنیا فریبتان ندهد و نیز شیطان فریبکار به کرم خدا مغرورتان نسازد
یطوف علیهم دور معنی آنها گردش می کنند نمی دهد و طواف حرکت بین دو نقطه یا گرد یک نقطه. اَوَ لَیْسَ قالَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ: اِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِر اللّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ اَوِ عْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ اَنْ یَطَوَّفَ بِهِما- یعنی بین آن دو رفت و آمد کنند. ان یطوف بهما یعنی بین صفا و مروه رفت و آمد کنید علامه طباطبائی هم به کلمه رفت و آمد اشاره کرده است. بعلاوه در تفسیر المیزان و زوجنا بحورالعین هم مطلب زیر را بیان فرموده
"ایشان در جای دیگر می آورد: منظور از "تزويج” قرين شدن دو نفر با همند. و معناى جمله اين است كه: ما ايشان را قرين حورالعين كرديم، نه اين كه ميان آنان عقد زناشويى برقرار ساختيم، چرا كه تزويج را با حرف "باء” (بحورالعین) متعدى كرده و اگر منظور از تزويج نكاح به عقد بود احتياج به حرف باء نبود. ترجمه الميزان، ج 19، ص
بنابراین با توجه به ادله و آیات فوق غلمان خدمتگذار نیست و ولدان نیز همینطور و هر دو معنی فرزندان میدهد که بهشتی شده و نزد والدین خود در بهشت آمده اند. والدین به آنها نگاه می کنند تلذالاعین به آنها دست میدهد. مانند لذتی که شخص از پیدا کردن مروارید در صدف به آنها دست میدهد.
وَيَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمَانٌ لَّهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَّكْنُونٌ این آیه دو بخش است اول وَيَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمَانٌ و قسمت دوم لهم كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَّكْنُونٌ لهم به غلمان بر نمی گردد به آنهایی که غلمان بین آنها در رفت و آمد میکنند و برای آنها ( بنظر آنها) مانند مروارید در صدف هستند. به آیه 19 سوره انسان هم نگاهی کنیم که این معنی را تکمیل میکند -وَيَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدَانٌ مُّخَلَّدُونَ إِذَا رَأَيْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤًا مَّنثُورًا آنها را که نگاه میکنی حسبتهم، تصور میکنی که آنها مروارید های پراکنده هستند. والدین آنها نور ایمان در چهره های آنها را به لولو پراکنده تشبیه می کنند وتلذالاعین به آنها دست میدهد. بنابراین بر خلاف تفاسیر غلمان خدمت گذار مردان نیستند و غلمان و ولدان اولاد مومنین هستند و در صف آنها ظروف آب را محترمانه رد و بدل می کنند و در آنجا زن و مرد مومن در یک جمع حضور دارند مانند اجتماع طواف در مکه مکرمه که زنان و مردان با هم هستند و صورت ها را نباید بپوشانند. در برابر خدا زن و مرد یکسانند، صفا و صمیمیت بین همه برقرار است.
إِنَّ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ فِي شُغُلٍ فَاكِهُونَ- هُمْ وَأَزْوَاجُهُمْ فِي ظِلَالٍ عَلَى الْأَرَائِكِ مُتَّكِؤُونَ- لَهُمْ فِيهَا فَاكِهَةٌ وَلَهُم مَّا يَدَّعُونَ یاسین57. این آیه بیان گر این است که هم و ازواجهم زنان و مردان در سایه و روی تختها تکیه داده اند در یک جمع هستند، گرد هم همراه با فرزندان و غلمان و ولدان هم فرزندان آنها هستند
امیدوارم برای تشحیذ ذهن و آمادگی در رفع یکی از پر شبهه ترین موضوعات قران پیشنهاد تجدید نظر در تفاسیر گذشتگان داده باشم.
سید محمد تقوی اهرمی مصادف با 21 رمضان شهادت مولای متقیان حضرت علی (ع) خرداد 1398
ویرایش و اصلاحیه جدید تیر ماه 1399فویرایش جدید مرداد 1402
{jcomments on}
Write comment (0 Comments)- توضیحات
- بازدید: 4060
مقدمه نوشتار
سوره الرحمن یکی از پر مفهوم ترین سوره های قرآن است و چند مطلب مهم و علمی در آن گنجانده شده که با تصورات غلط گذشتگان و تکرار آن در تفاسیر و ترجمه ها به سرنوشت نامفهوم دچار و منبع سوژه برای منحرفین و معاندین شده است. همه مفسرین بدون تفکر در آیات و تنها به استناد نظر گذشتگان آن را نقل کرده اند. کلمات قاصرات، لم یطمثهن، جان و جن، حورالعین، فراش و سایر، از جمله بحث برانگیز ترین کلمات در قرآن است که سوژه جالبی شده برای به چالش کشیدن آیات متشابه قرآن. این آیات از جمله آیات متشابه ای هستند که خداوند در تمثیل و برای رساندن مفهومی خاص آن را مطرح فرموده و ما اصل مفهوم آن را ول کرده و به ظاهر آیات چسبیده ایم. دانشمندان بزرگ اسلامی راغب اصفهانی، ابن عربی و طبرسی و سایرین تلاش کرده اند معانی و ریشه کلمات از جمله کلمات مورد بحث ما را بیان کنند و بسیار موفق بوده اند ولی همه آنها در نهایت به معانی و تاویل اصلی آن که توسط ابن عباس و ابن کثیر مطرح شده بودند برای تفسیر نهائی متوسل شده اند.
آیه معروف - فِيهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ اساس بحث ما را تشکیل میدهد. موارد دیگر در مقالات بعدی تقدیم میشود. تفکر در آیات و سوالات زیادی که پیش می آید و به جهان بینی قرآن نمی خورد دلیل اصلی تجسس در آیات و مفاهیم کلمات، توصیف زن در تفاسیر که گمراه کننده است میباشد. تمامی مفسرین و مترجمین آیات 52 الی 58 و همچنین 66 الی 76 سوره الرحمن را همان مطالب ابن عباس را تکرار کرده اند. که جای سوال دارد.
برای آشنائی با شیوه بیان و تجسس معانی به مقاله بسیار ارزنده معنا شناسي الفاظ قرآن در تفسير مجمع البيان مراجعه فرمایید. این عباس اولین کسی است که در صدر اسلام معانی لغات قرآنی را بر اساس برداشت های شخصی از روی اشعار دوره جاهلیت عرب قبل از اسلام استخراج و در جلسات تدریس قرآن بیان میکرد که در زمان خود کار بسیار با ارزشی تلقی میشد و تمامی لغوین بعد از او کار های او را مبنای لغت نامه خود قرار دادند. توضیحات بیشتر در ظرفیت این نوشتار نیست. با توسعه و علم و دانش بشری بسیاری از مفاهیم لغات دچار تغییر و تحول شده اند در حقیقت فرهنگ لغات بسط و توسعه یافته اند ولی در فرهنگ لغات اسلامی این اتفاق رخ نداده و مقاومت معتقدین به لغوین قدیم عامل اساسی آن است اینکه ما تنها نظر گذشتگان را مبنا قرار دهیم بدین معنی است که ما فقط دلال و واسطه انتقال نظرات شده ایم و از خود تحرک نوینی در معانی بروز نداده ایم منظور آیات متشابه قرآن است که با علوم طبیعی سر و کار دارند. مثال فراوان است تنها به یک مثال که در ارتباط با بحث خودمان است بسنده می کنیم برای تشحیذ اذهان و سپس بحث خودمان موضوع دو سری آیات فوق پی میگیریم.
دلایل انحراف از معنی واقعی آیات
در سوره الرحمن 14 و15 دو آیه ذکر شده خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ كَالْفَخَّارِ - وَخَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مَارِجٍ مِنْ نَارٍ که آیه سَنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَ الثَّقَلَانِ به آن دو بر می گردد. یکی انس است که در صلصال ساختار اولیه و مادی یا شیمیایی او در حال شدن است بنابراین هنوز حیات ندارد (مولکول اولیه ساختار موجود زنده RNA از ترکیبات مولکول های آلی ساخته و درون باکتری باستای قرارمی گیرد و دیگری جان است که قبل از انس خلق شده ولی هنوز جن نشده هر دو بی جانند. توجه فرمائید. جان جن نیست چیزی که مفسرین به آن توجه نمی کنند. اینجا ما با انس و جان سر و کار داریم و نه انس و جن. دو مقوله جدا ولی لازم و ملزوم هم هستند با هم ثقلین هستند. ثقل اینجا معنی سنگینی نمی دهد. چرا ؟ برای اینکه جان از مارج من نار است یعنی آتش بی دود که امروزه میدانیم که منظور انرژی است و انرژی ثقل ندارد. اینجا ثقل همان معنی میدهد که در حدیث ثقلین آمده إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَینِ کِتَابَ اللهِ وَ عِترَتِی أَهلَ بَیتِی. ثقلین میتواند ارزش مشترک معنی دهد. حال برای مقایسه گفتار، طبرسی را با هم مرور میکنیم. نقل از مقاله معناشناسي الفاظ قرآن در تفسير مجمع البيان.
" یکی از اصولی که طبرسی برای بیان مفردات آیه به آن پایبند است، استفاده از شعر عرب است. در این میان میزان استفاده طبرسی از شاعران جاهلی به مراتب بیشتر از دیگر شاعران است، زیرا بَدویان سرچشمه های واقعی شعر کهن بوده اند. شاعرانی که طبرسی از اشعار آن ها برای معناشناسی لغات بهره گرفته است، از معروف ترین شاعران دوره جاهلی هستند که از آن جمله می توان به « امرؤالقیس » ، « اعشی » ، « لبید بن ربیعه » ، « نابغه ذبیانی » و « عنتره بن شدّاد » اشاره کرد که همگی از شعرای طبقه یک جاهلی و از مشهورترین شعراء « المُعَلقات السَبعَه » یعنی اصحاب معلقات سبعه به شمار می آیند ( ضیف، ۱۹۶۰ م، ص ۲۳۲؛ آذرشب، ۱۳۷۵، ص ۵۶ ). البته طبرسی از اشعار برخی شعرای عصر اسلام نیز استفاده کرده است که از آن میان می توان به « حَسّان بن ثابت » ، « کعب بن زهیر » ، « نابغه جعدی » ، « خنساء » و « حطیئه » اشاره نمود ( ضیف، ۱۹۶۰ م، ص ۲۳۶؛ آذرشب، ۱۳۷۵، ص ۱۲۱ ).شعرای عصر اموی همچون « فرزدق » و « جَریر » از دیگر شعرایی هستند که طبرسی از شعر ایشان استفاده کرده است. در ذیل به نمونه هایی از استناد مفسر به شعر عرب در جهت معناشناسی الفاظ اشاره شده است.طبرسی در ذیل آیه « سَنَفْرُغُ لَکُمْ أَیُّهَ الثَّقَلَان » ( رحمن:۳۱ ) واژه « الثَّقَلَانِ » را از ماده « ثقل » می داند و معتقد است هر چیزی که برای آن وزن و ارزشی باشد، ثقل است. از این رو به تخم شترمرغ هم ثقل گفته شده است و برای روشن شدن این معنا به شعری استناد می کند:« فَتَذکّرا ثَقیلاً رَثیِداً بَعدَ مَا *** اَلقَت ذَکاءً یَمِینُها فِی کَافِرٍ » وی در ادامه می افزاید: در این آیه انس و جن نیز ثقلین نامیده شده اند و این به سبب اهمیت و کرامت آن ها نسبت به تمام جنبنده های روی زمین از جهت عقل، تمیز و تکلیف است و قول رسول خدا ( صلی الله علیه و آله ) که فرموده اند . إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَینِ کِتَابَ اللهِ وَ عِترَتِی أَهلَ بَیتِی ، از همین ماده است که به سبب اهمیت و ارزش کتاب خدا و اهل بیت ( علیه السلام ) آن ها را ثقلین نامیده اند. وی سپس به قولی اشاره می کند که در آن آمده است: اگر انس و جن ثقلین نامیده شده اند به سبب سنگینی آن ها بر روی زمین است، چه زنده باشند و چه مرده. و مؤید این گفته قول خداوند است که می فرماید: « وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا » ( زلزله:۲ ) که در این آیه اثقال به معنای مردگان است که از زمین خارج می شوند."
اشکالات فراوان دارد اول جان را جن گرفته اگر چه قبل از آن در حدیث ثقلین ثقل را ارزش نامیده ولی برمیگردد به همان نظر گذشتگان که جن و انس دارای سنگینی هستند. دوم کلمه اثقالها در آیه اخرجت الارض اثقالها را مردگان نامیده که ثقل دارند و ما میدانیم که خداوند در آیه ای بیان فرموده که زمین چیزی از شما باقی نمی گذارد.
ق وَالْقُرْآنِ الْمَجِيدِ بَلْ عَجِبُوا أَن جَاءهُمْ مُنذِرٌ مِّنْهُمْ فَقَالَ الْكَافِرُونَ هَذَا شَيْءٌ عَجِيبٌ- أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا ذَلِكَ رَجْعٌ بَعِيدٌ- قَدْ عَلِمْنَا مَا تَنقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَعِندَنَا كِتَابٌ حَفِيظٌ
قسم به قرآن مجید کافران می گویند اینکه ما مردیم و بدن ما خاک شد زنده شویم بسیار بعید است، به عبارتی می گویند چیزی و آثاری از بدن ما دیگر وجود ندارد چگونه ما زنده میشویم، خداوند میفرماید بله میدانم که زمین چیزی از شما باقی نمی گذارد اما نزد ما یک کتاب حفیظ است. (مرکز ذخیره داده های حیات)
بعلاوه مردگان از اجداث در قیامت بیرون می آیند و در زمین دیگری غیر از این زمین و این آیه اشاره میکند به برچیده شدن همین زمین که جرم خود را بیرون میریزد. متلاشی میشود. اکثریت ( بهتر بگوییم همه مفسرین قدیم که نظرات آنها را در تفاسیر بکار میبریم) مبنای معانی کلمات را از اشعار عصر اسلام گرفته اند که کلمات در اشعار استعاره هستند و می توانند مفهوم واقعی را ندهند. این تفکرات را دقیقا مفسرین ما رعایت میکنند ؟ حال بر گردیم به اصل مطلب.
جان و جن و فرق آنها
از آنجائیکه کلمه جان در آیه مورد بحث نقش اساسی ایفا میکند کلمات جان و یطمثهن داستان مفصلی ایجاد کرده که مثلا جن ها هم زاد و ولد دارند زیرا با زن انس میتوانند نزدیکی کنند و شبهات عجیب خلق کرده اند، من در چند مقاله از جمله جن و انس از خرافات تا واقعیت-کلیک فرمایید به آن پرداخته ام خلاصه آن را تقدیم میکنم.
خداوند جهان مادی را بر اساس ماده و انرژی تواما خلق فرمود و امر خداوند که از جنس نور یا انرژی است با ماده که خلق است به عنوان یک مجموعه جدا ناپذیر در کیهان قرار داد. امر قوانین حاکم بر ماده است و اینکه خداوند میفرماید الله نور السموات والارض است به خاطر این است که امر در ماده فرماندهی تشکیلاتی ماده را برعهده دارد و ارتباط با ذات باری تعالی نوراست.
اینکه خداوند میفرماید من از رگ گردن به شما نزدیک ترم و تمامی اعمال و رفتار شما را میدانم و در کتاب مبین ضبط میکنم. سیستم کوانتومی برنامه ریزی شده الهی است-قیامت و علم کوانتوم- که بر جهان مادی حاکم است، در قرآن آیات فراوان داریم که خداوند میفرماید من بر تمامی کل شیی وکیل، قادر، مسلط و حاکم هستم. بر اساس این تعریف علاوه بر قوانین چهارگانه فیزیک که ساختار مادی را بهم متصل میکند یعنی اتم ها را محکم به هم وصل میکند و این اسباب طبیعت یا ملک و جمع آن ملائکه است، نیروی دیگری هم داریم که دو اتم نا همگون مثلا هیدروژن و اکسیژن را به هم پیوند میدهند و آب درست میشود. یعنی مولکول ها شکل میگیرند و آن انواع پیوند مولکولی است که الکترون ها در ایجاد آن نقش موثر دارند.
ابتدا بیگ بنک رخ میدهد و بلافاصله انبساط کیهان رقم می خورد و سپس ماده خلق میشود و از این ماده کیهان در شش دوره خلق میشود تا اینجا زمانی حدود تنها سه الی پنج دقیقه طول میکشد و ساختار اولیه کیهان حدود 75 درصد هسته اتم هیدروژن و 25 درصد هسته اتم هلیوم ایجاد میشوند. حدود چندین صد هزار سال بعد الکترون ها به هسته اتم ها می پیوندند و اتمهای این دو عنصر تشکیل میشوند. میلیاردها سال بعد آب درست می شود و پیوند مولکولی که لازم است تا مولکول های فراوان ایجاد شوند پا به عرصه وجود می گذارند و این پیوند در خلق زمین در دو دوره عملکرد خود را نشان میدهند. پیوند های مولکولی در فلزات و ترکیبات مربوطه در یک طرف و پیوند مولکولی در عناصر آلی ساختار اولیه حیات از طرف دیگر. دو موضوع جداگانه، مثلا در آمونیاک، آب، متان، نوکلئوتیدها، قندها و غیره. همزمان این عناصر دارند ساختار تشکیلاتی بشر را هم فراهم می کنند. حال این پیوند ها که از جنس انرژی هستند و عامل الکترون در آن نقش بازی میکند در مولکول های ساختار اولیه انسان که در قرآن به انس نامبرده شده را قرآن جان مینامد که در پروسه خلقت انسان از سنگ رس و گذراندن دوره سویته و نفخ من روحی به جن تبدیل می شود. جان از جنس انرژی است و مارج من نار است انرژی نفوذ کننده، انرژی پیوند مولکولی که در ساختار مولکول های آلی که میخواهند ساختار شیمیایی انس را درست کنند شرکت می کند.
حدود سه و نیم میلیارد سال بعد از خلق الانسان من صلصال کالفخار یا صلب و ترائب، این پیوند از پیوند مولکولی به سوخت و ساز در موجود زنده که همان جن است تبدیل می شود و در درون انس و با او عجین میشود. قرآن آن را جن و انس (این انس که با جن میآید با آن انس که با جان است تفاوت زیادی دارد) می نامد. آیه معروف زیر دلائل این کشف مهم در قرآن است روی آیه تفکر فرمائید و ابتدا خود را از قید و بند تفکرات کهن رها سازید تا بتوانید مفهوم والای آیه را درک کنید.
وَيَوْمَ يِحْشُرُهُمْ جَمِيعًا يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَكْثَرْتُم مِّنَ الإِنسِ وَقَالَ أَوْلِيَآؤُهُم مِّنَ الإِنسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنَا بِبَعْضٍ وَبَلَغْنَا أَجَلَنَا الَّذِيَ أَجَّلْتَ لَنَا قَالَ النَّارُ مَثْوَاكُمْ خَالِدِينَ فِيهَا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَليمٌ
یوم یحشرهم جمیعا به کافران که در آیات قبل شرح داده بر می گردد، بیاد آر روزی که همه را جمع خواهیم کرد (یک نمونه از کافران را مورد خطاب قرار میدهد) ای گروه جن خود را در (من "از و "در معنی میدهد) انس تکثیر می کردید. در حیات دنیا چرا؟ این خطاب در روزی است که خداوند آنها را در قیامت جمع کرده است، جن را خطاب قرار میدهد که ماهیت وجودی شما جن در درون انس و با انس بودید. این قسمت آیه که بسیار مهم و پر مفهوم است را مترجمین همه غلط تفسیر میکنند. استکثر خود را تکثیر کردن معنی میدهد. حال ترجمه این آیه را که عرفا انجام میشود و همه از روی هم کپی برداری میکنند ملاحظه کنیم و بعد به بحث برای روشن شدن مفهوم بپردازیم
و (ياد كن) روزى را كه همه آنان را گرد میآورد (و می فرمايد) اى گروه جنيان از آدميان [پيروان] فراوان يافتيد. دو اشکال در ترجمه وجود دارد، اول روزی را که همه آنان را گرد می آورد. اینطور بنظر میرسد که این قسمت با قسمت بعد در ارتباط است. در صورتی که به آیات قبل برمی گردد که در باره کافران و مستقل از قسمت دوم است. دوم استکثرتم من الانس را کاملا متفاوت با آیه ترجمه میکنند. مطابق نظر دلخواه مترجمین و بر اساس نظرات کهن. ما باید ابتدا قد استکثرتم را درست بفهمیم که اساس ماهیت جن بر آن استوار است و سپس به معنی کل آیه. آیه ای از قرآن که از این کلمه استفاده شده را مثال میزنیم. آیه 188 سوره اعراف
قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ
بگو( خطاب به حضرت رسول اکرم (ص) من مالک سود و زیان خود نیستم، مگر آنچه خدا بخواهد و اگر، علم غیب می دانستم بر خیر خود بسی می افزودم اَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ (خیر را در خودم تکثیر میکردم تا ثواب و نفع مضاعف ببرم) و هیچ شری به من نمیرسید من کسی جز بیم دهنده و مژده دهنده ای برای مؤمنان نیستم-
از راغب نقل میشود که تکثیر ممکن است فی نفسه باشد نه قیاس با دیگری منظور ایشان این است که عمل تکثیر به موصوف برمیگردد. لاستکثرت خودش را در خیر تکثیر میکرد. که معنی کار خیر را بسیار در خودش تکثیر میکرد. بنابراین معنی این قسمت آیه چنین میشود ای گروه جن خودتان را در انس تکثیر می کردید (در دنیا). حال که معنی این قسمت را دانستیم به قسمت دوم آیه توجه فرمائید- وَقَالَ أَوْلِيَآؤُهُم مِّنَ الإِنسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنَا بِبَعْضٍ وَبَلَغْنَا أَجَلَنَا الَّذِيَ أَجَّلْتَ لَنَا- در تمامی آیاتی که به جن و انس اشاره شده جن و انس را به عنوان یک مجموعه در نظرگرفته و اینجا أَوْلِيَآؤُهُم مِّنَ الإِنسِ انسی که با جن همدم بوده یا یکی بوده به خداوند میگوید خداوندا ما از یکدیگر بهره میبردیم و به هم وابسته بودیم و اجلی که برای ما تعیین کرده بودی را با هم طی میکردیم (یعنی طبق برنامه ریزی خالق متعال دوره را سر کردیم و به اینجا رسیدیم).
در سرنوشت ما دو تا (انس وجن) با هم بودن و مشترک بودن در مرگ و حیات رقم خورده بود. خداوند به آتش فرمان میدهد هر دو را بگیر و در آن جاودانند. إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَليمٌ-مگرخواست خداوند چیز دیگری باشد. برنامه و طرح خداوند چیز دیگری را رقم زده باشد که خداوند حاکم و عالم به موضوعات است. این آیه دقیقا تعریف جن وانس را برای ما بیان میکند. مطالب در سوره جن هم با این مفهوم مطابقت دارد که انشاءالله مقاله مستقل تقدیم می شود.
با توجه به مطلب فوق و اینکه اول جان از مارج من نار است یعنی آتش بی دود. آتش بی دود هم انرژی است. سوختن ذغال و چوب آتش با دود ایجاد میکند و سوختن کند داریم و تند داریم که عامل همه اینها حرارت است. سوختن کند در بدن موجودات زنده انجام می شود که به آن سوخت و ساز می گویند و انرژی مورد نیاز سلول آزاد می شود. انس ساختار تشکیلاتی انسان است که در قرآن بشر نامیده شده و این بشر برای در آمدن به این شکل دوران میلیارد ساله ها را طی کرده در همه این دوران انس بوده. خلق الانسان من صلصال الکفخار یعنی انسان از سنگ رس آغاز به خلق شدن میکند. تک سلولی اولیه حیات انسان در حال شدن بوده بنابراین انس بوده است. دوم در سوره الرحمن میفرماید انس و جان گناهی مرتکب نمی شوند و در قیامت مورد سوال قرار نمی گیرند یعنی انس در کنار جان هر دو در حال شدن بودند یکی بشود جن و دیگری انس. حال که مفهوم جان را فهمیدیم به آیات زیر مراجعه کنیم . در سوره الرحمن دو سری ایه جدا از هم وجود دارد که روی یک موضوع اشاره میکنند ولی نکات ظریفی در آن وجود دارد که ما از آن بهره میبریم.
فِيهِمَا مِنْ كُلِّ فَاكِهَةٍ زَوْجَانِ - مُتَّكِئِينَ عَلَى فُرُشٍ بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ وَجَنَى الْجَنَّتَيْنِ دَانٍ - فِيهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ - كَأَنَّهُنَّ الْيَاقُوتُ وَالْمَرْجَانُ-52 الی58 . قبل از آن از دو بهشت صحبت به میان آورده می شود که صفات و مشخصات باغهای دنیا یعنی زمین کنونی را دارد. ابتدا معنی عرف که همه جا در ترجمه و تفاسیر آورده شده را بیان و سپس روی نکات آن بحث میکنیم.
“در آن دو از هر ميوه اي دو نوع وجود دارد- اين در حالي است كه آنها بر فرش ها تكيه كرده اند كه آستر آنها از پارچه هاي ابريشم است و ميوه هاي رسيده آن دو باغ بهشتي در دسترس است- در باغ هاي بهشتي زناني هستند كه جز به همسران عشق نمي ورزند و هيچ انس و جن قبلا با آنها تماس نگرفته است”
فِيهِمَا عَيْنَانِ نَضَّاخَتَانِ - فِيهِمَا فَاكِهَةٌ وَنَخْلٌ وَرُمَّانٌ - فِيهِنَّ خَيْرَاتٌ حِسَانٌ - حُورٌ مَقْصُورَاتٌ فِي الْخِيَامِ - لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ - مُتَّكِئِينَ عَلَى رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَعَبْقَرِيٍّ حِسَانٍ الی 66 الی76
“در آنها دو چشمه در حال فوران است- در آنها ميوه هاي فراوان و درخت نخل و انار است- و در آن باغهاي بهشتي زناني هستند نيكو خلق و زيبا- حورياني كه در خيمه هاي بهشتي مستورند- زناني كه هيچ انس و جن قبلا با آنها تماس نگرفته (و دوشيزه اند) - اين در حالي است كه اين بهشتيان بر تخت ها تكيه زده اند كه با بهترين و زيبا ترين پارچه هاي سبز رنگ پوشانده شده”
در توصیف کلمات مقصورات، قاصرات و لم یطمثهن تفاسیر عجیب مطرح می شود و همه آنها اساس و ریشه از ابن عباس دارد چرا که وی عینا برای اولین بار آن را مطرح کرده است. موقعیت اجتماعی زن نزد اعراب پیش از اسلام از وضعیت خاصی برخوردار بود و زن به عنوان کالا در نظر گرفته شده و خرید و فروش میشد و از حقوق اجتماعی و فردی محروم بود و در شمار لوازم و اثاثیه خانه قرار میگرفت و این ضرب المثل بین آنها رواج داشت که زن حکم ظروفی را دارد که جای نطفه مرد است. وانما امهات الناس اوعیه – مادران حکم ظروف را دارند که فقط برای جای نطفه آفریده شده اند (کتاب فروغ ابدیت –آیت الله جعفر سبحانی – بخش شبه جزیره عربستان)
این ضرب المثل چنان در فرهنگ اعراب پیش از اسلام رسوخ کرده بود که سالیان دراز بعد از اسلام هم در ذهن بسیاری جا باز کرده است. این یک ذهنیت مرد سالاری است که هنوز هم در جوامع اسلامی و کشور ما آثار آن وجود دارد و در تفاسیر هم با آن مواجه می شویم. عامل اصلی انحراف از مفاهیم واقعی این آیات دیدگاه اعراب جاهلیت در باره زن و جایگاه آن است.
در آیات سری اول فِيهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ را با آیه سری دوم مقایسه میکنیم حُورٌ مَقْصُورَاتٌ فِي الْخِيَامِ - لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ. قاصرات را زن معنی کرده اند و در آیه دوم حور در مقصورات قرار گرفته است. از آنجائیکه مقصورات و قاصرات در قرآن یک مفهوم را میرساند بنابراین حور پدیده ای جدا از مقصورات و قاصرات است. یعنی به استناد آیات سری دوم قاصرات و مقصورات نمی تواند حور باشد؟ دوم در همه جا جان را جن تفسیر کرده اند که هر دو یکی گرفته اند. بعلاوه جان و جن هر دو از آتش بی دود هستند و آتش نمی تواند با زن رابطه جنسی بر قرار کند. زن را می سوزاند؟ در کلیه تفاسیر در شرح لم یطمثهن با صراحت و بدون پرده پوشی که دور از نزاکت است از برداشتن بکارت زن همراه خونریزی نام برده اند ( با پوزش مجبورم به آن موارد اشاره کنم ) که اشاره ابن عباس دقیقا همین جمله است. خداوند متعال پرده بکارت را برای تفریح مرد خلق نکرده از ضروریات حفاظتی رحم است. بعلاوه در توصیف قاصرات زنی چشم درشت و سیاه که سفیدی آن مورد بحث و توصیف زیاد قرار گرفته است. اول خداوند نمی دانسته (استغفرالله) که مومنان زن سیاه پوست هم داریم و زن چشم باریک چینی و ژاپنی هم داریم. بعلاوه چرا باید این زن سفید پوست سیاه چشم با پستان تازه بر آمده همیشه برای مومنان مرد، باکره باشند. چرا باید خداوند متعال آنها را محصور کند تا از گزند جن و انس محفوظ باشند مگر در بهشت هم مجرمین داریم که اجازه چنین کاری داشته باشند و موضوعات دیگر. آیا در جهان بینی قرآن و عدالت ذات باری تعالی این توصیف ها را میشود توجیه کرد. احتمال نمی دهیم که این قول ها از ابن عباس و کسانی که بعد از فوت آن جناب این را از قول ابن عباس بیان کردند اصالت نداشته باشد؟ آز آنجائی که یطمثهن را اعراب جاهلیت به معنی ازاله بکارت میدانستند دنبال زن هم در آیه می گشتند و کلمات قاصرات و مقصورات مناسب آن دیدند و آن را زن معنی کردند. کجای آیات مفهوم زن در آن دیده میشود در تصورات غلط خودمان شک کنیم و بهانه دست مخالفین ندهیم این آیات مفاهیم بالای علمی دارند. چند نمونه از تفاسیر در این رابطه فقط جهت تشحیذ ذهن و تشویق برای تجدید نظر در این تفاسیر را بیان کنم و در پایان نظر تفسیری خود را ارائه می دهم.از همان منبع
همچنين وي (طبرسی)در مورد واژه « يَطْمِثْهُنَّ » در آيه « فِيهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ » ( رحمن:56 ) مي نويسد: « برخي مي گويند « طَمَثَ المرأة » زماني به کار مي رود که زن خون حيض ببيند و « طَمَثَ » نيز زماني استعمال مي شود که به سبب ازاله بکارت، خون ببيند. همچنين در عبارت « بَعيرٌ لَمْ يَطْمِثْ » مراد شتري است که ريسمان و يا باربندي آن را مس نکرده باشد. بر اين اساس در آيه فوق که در آن سخن از حوريان بهشتي است، مراد از « لَمْ يَطْمِثْهُنَّ » آن است کسي با آن ها آميزش نکرده که بکارت آن ها از بين برود ( طبرسي، 1408 ق، ج 9، ص 315 )
كلمه ((طمث )) كه فعل ((لم يطمث )) از آن مشتق شده ، به معناى ازاله بكارت و نكاحى است كه با خونريزى همراه باشد و معناى آيه اين است كه : حوريان بهشتى دست نخورده اند، و قبل از همسران هيچ جن و انسى ازاله بكارت از ايشان نكرده .ترجمه تفسير الميزان ،ج 19 ،ص 185
حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِي الْخِيامِ -حوريانى كه در خيمه هاى بهشتى مستورند. حور)) جمع ((حوراء)) و ((احور)) به كسى مى گويند كه سياهى چشمش كاملا مشكى و سفيدى آن كاملا شفاف است ، و گاه به زنان سفيد چهره نيز اطلاق شده است .تعبير به ((مقصورات )) اشاره به اين است كه آنها تنها تعلق به همسرانشان دارند و از ديگران مستور و پنهانند. تفسير نمونه ،ج 23 ،ص 183
حوريان مقصور در خيمه هايند، معنايش اين است كه : از دست برد اجانب محفوظند، زنانى مبتذل نيستند، كه غير شوهران نيز ايشان را تماشا كنند. ترجمه تفسير الميزان ،ج 19 ،ص 187
دقت و توجه درباره اوصافى که در قرآن مجيد براى «حور» بيان گرديده، چنين استفاده مىشود که اين تبديل به گونه اوصاف زنانه است ،نه موجودى که آثار و اوصاف مردانه را در بر داشته باشد. به همين جهت به نظر مى رسد که مراد از حور طايفه مؤنث باشد، نه طايفه مذکر .الميزان، ج 18، ص 240 و ج 19، ص 223 و 247
تفسیر جدید از آیات فوق با استناد به مطالب بیان شده
موضوع قیامت و بازگشت و زنده شدن مردگان از مباحث اصلی اعتقادی قرآن است. زمین کنونی، خورشید، ستارگان و کیهان بر چیده میشوند. اول زمین قیامت مادی است دوم مردگان با همین بدن مادی بر انگیخته میشوند. سوم انسان های انتخاب شده در پروسه آزمایش الهی در این دنیا جایگاه ویژه ای دارند. چهارم طبیعت زمین قیامت طبیعت مادی تکامل یافته این زمین است که به خداوند به ارث میرسد. زمین قیامت و جو هفت طبقه آن در ید قدرت خداوند است. نعمات های مادی در آن قرار دارد و این آیات ضمن بیان اعجاز انگیز و علمی کلمه جن و جان که اشاره شد اشاره به مادی بودن قیامت دارد.
قاصرات از کلمه قصر مشتق شده و مقصورات هم قصرهای ساخته شده است. مانند کلمات قدر اندازه و مقدورات اندازه گیری شده اشاره به وجود جایگاه های آماده که دیدگان بیننده را در یک طرفه العین هیجان زده میکند طرف یک پلک زدن چشم و عین هم دیدنیهای شگفت انگیز فِيهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ - كَأَنَّهُنَّ الْيَاقُوتُ وَالْمَرْجَانُ- در آن باغها جایگاه های دیدنی که دیده گان را محصور خود میکند و چنان نگه داری شده که هیچ واکنش شیمیایی و تخریبی انس و جان در حال شدن با آن تماسی نداشته است. در زمین قیامت هم پروسه روند تکاملی زمین با برنامه ریزی خاص باری تعالی ایجاد شده و انس در حال شدن که باکتری های اولیه حیات باشند که ما در زمین کنونی با آن در گیر هستیم به قدرت خداوند در زمین بهشت مهار شده است و انرژی های پیوند مولکولی هم بر آن اثر نکرده مثلا زنگ آهن و فرسایش و غیره و یا اشعه های مخرب تماسی نداشته اند. این قصر ها سنگ هایی بکار رفته که فکر میکنی مانند مرجان و یاقوت است. انواع میوه ها که در زمین دیده ایم و آشنا هستیم مانند خرما و عناب و انار را خداوند مثال میزند و مومنین بر روی چمن های سبز مانند حریر و استبرق با رنگ های شاد و جوی های روان و شفاف از آب گوارا آنها را محاصره کرده اند. و دور آنها در طواف هستند و هر وقت اراده کنند کاس پر شده از آب شفاف و پاک در دسترس است. فیهن خیرات حسان در آنجا اعمال نیکو و انفاق باب است. به آیه مکمل این عبارت در سوره حجر نگاه کنیم
إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ- ادْخُلُوهَا بِسَلاَمٍ آمِنِينَ- وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍّ إِخْوَانًا عَلَى سُرُرٍ مُّتَقَابِلِينَ-متقین درباغها ی مملو از چشمه های روان- با سلامت و ایمنی در آن داخل شوید-و آنچه کینه و شائبه های نفسانی در سینه های آنان است از بین برده میشود و برادرانه (معنی صمیمانه میدهد) گرد هم هستند. بنابراین آنجا تنها خیرات حسان بین آنها وجود دارد. اعمال حسنه و نیکو. کجای آیه معنی زن میدهد. کلمات معانی مختلف دارند .زیبائی قصرهای درون خیمه که میتواند استعاره مجتمع قصرهای که دیدگان را به خود جلب میکند که چشمان خیره به آن میشوند. حور معنی زن نمی دهد. حور حَوَر به معنای پدیدار شدن اندکی از سفیدی چشم از میان سیاهی (آن) است. در عصر عرب جاهلیت زن خود را در چادر سیاه می پوشاند و چشم های خود در مواقع ضروری در یک طرف عین از زیر حجاب بیرون میداد که برای مردان چشم چران پدیدار شده سفیدی چشم از زیر سیاهی جذاب و هیجان زده تلقی می شد بنابراین حورالعین می شود دیدنی های که به چشم هیجان را تحمیل میکند و در قرآن منظور دیدنی های شگفت انگیز و خیره کننده، صحنه های این چنینی در طبیعت دور و بر مومنان بسیار اتفاق میافتد که باعث شعف و خوشحالی زاید الوصفی میشوند. طبیعت باغ های بهشت فوق العاده زیبا و دیدنی و شگفت انگیز است. در بحث حورالعین و فراش و انا انشئناهن ابکارا انشاءالله مقاله ای مستقل تقدیم می شود. بنابراین کلمات دارای مفاهیم مختلفی هستند و جو مرد سالای این تفاسیر را بر قرآن تحمیل کرده و مفسران به احترام آنها و بدون در نظر گرفتن آیات قرآن سعی نمودند در نظر گذشتگان تغییری ندهند اگر چه ابن عربی در لابلای مفاهیم کلمات واقعیت های کلامی را بیان کرده ولی اجبار زمانه وادار شده اند به همان تفاسیر باز گردند. بازنگری در آیات متشابه با توسعه علمی روز شجاعت بیان میخواهد که خداوند متعال به همه ما مخصوصا به علمای عزیز و بزرگوار عنایت فرماید. سید محمد تقوی اهرمی اردیبهشت 1398 مصادف با هفدهم رمضان المبارک ویرایش جدید تیر ماه 1399
{jcomments on}
Write comment (0 Comments)
- توضیحات
- بازدید: 1906
مقدمه نوشتار
قرآن دارای بینش خاص خود است. خداوند کیهان را برای ایجاد حیات در کره زمین خلق کرد و عرشه علی الماء موید این مطلب است. انشاء انسان در قالب حیات از ابتدای انبساط کیهان رقم خورد. زمین و سماء آن که جو هفت طبقه آن است هدف والای و از پیش تدوین شده الهی است و لذا از اهمیت ویژه ای بر خوردار است. آیه 57 سوره مومن
لَخَلْقُ السَّماوَاتِ وَالاْرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ- خلقت زمین و سماوات به معنی هفت طبقه جو آن از خلقت انسان با عظمت تر است. تقریبا تمامی مترجمین و مفسرین محترم کلمه سماوات و الارض را در این آیه کل کیهان در نظر گرفته اند و باعث شبهه فراوان و بهم ریختگی معانی این قبیل آیات شده اند. تنها به کلمه و لکن اکثر الناس لایعلمون توجه فرمایید. برخی از مردم در باره جو زمین و نقش آن در حیات و پیدایش انسان پی برده اند. به آیات زیر توجه فرمایید. خداوند به پدیده های خلقت که دارای اهمیت ویژه ای هستند قسم یاد می کند و منشاء پیدایش نفس حیات را تذکر میدهد. سماوات و الارض به معنی کیهان هم در قرآن آمده است و هفت آیه به خلقت کیهان در شش روز اشاره شده و چندین آیه هم که تعداد آنها اندک است به کل جهان مادی بر می گردد در حقیقت آیاتی که به ابداع کیهان، انبساط و خلق کیهان در شش روز پرداخته است سماوات و الارض منظور کیهان است و بقیه منظور حو زمین و زمین است که حیات را در آن قرار داد و انسان در آن زندگی می کند و بقیه آیات که کلمه سماوات و الارض در آن ها مطرح شده همگی منظور جو هفت گانه زمین است که در معرض دید انسان ها قرار دارد. جهان بینی قرآن بر حیات و خلقت انسان و از درون آن ظهور آدم به عنوان انسان تکامل یافته که همه انسان های روی زمین از نسل او هستند. به آیات زیر در سوره شمس توجه فرمایید.
وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا- وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا- وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا- وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا- وَالسَّمَاء وَمَا بَنَاهَا- وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا- وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا- فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا - قسم به خورشید و نور افشانی آن و قسم به ماه که از نور افشانی خورشید تبعیت می کند و قسم به روز که پرده تاریکی بر نور خورشید را کنار میزند و قسم به شب که آن را می پوشاند و قسم به سماء و آن کسی که آن را بنا کرد (در اینجا دقیقا جو زمین منظور است و راهی برای دور زدن به تصورات غلط گذشتگان برای کسی نمی گذارد) و قسم به زمین که آن را گستراند ( قاره ها را از هم جدا و گسترش داد و زمین در اینجا کره زمین معنی نمی دهد بلکه خشکی معنی می دهد) قسم به نفس که آن را سر و سامان داد و فجور و تقوی را در آن نهادینه کرد. از این آیات چنین استنباط می شود که خورشید و نور افشانی آن که ماه آن را منعکس و شب و روز آن را پنهان و آشکار می سازند و تمامی این نورافشانی را سماء زمین برای خلق نفس و سویته کردن آن در زمانی که علقه دارای ژن کامل DNA می شود و اساس و پایه رفتار انسان در آن پایه ریزی می شود همه از اهمیت خاصی در خلقت انسان که هدف والای خداوند است دارا هستند که خداوند به آنها و به ترتیب خلقت اشاره می فرماید. اساس بحث ما برای روشن شدن جمله زَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا است و برداشت ما از معانی برخی کلمات کلیدی قرآن است مانند دنیا و سماء، زینتها. اگر بر اساس نظر گذشتگان که بر باور ما نشسته بخواهیم تفسیر کنیم وارد یک حوزه خاصی می شویم و تمامی مفاهیم آیات را بهم می ریزیم. بنابراین معنی درست کلمات را باید از قرآن بیرون آورد و به کار گرفت تا واقعیت آن و بر اساس آیات دیگر و علوم طبیعی عیان شود. خداوند خلاف علم چیزی را بیان نمی کند. عقل و فهم ما در درک مفاهیم لغات نقص دارد.
معنی سماء و سماوات و سبع السموات در قرآن
تا ما نتوانیم مفهوم واقعی این کلمات را به استناد آیات قرآن بیرون آوریم قادر نخواهیم بود به واقعیت آیات متشابه و رابطه آن با علوم طبیعی برسیم. اساس جهان بینی قرآن بر حیات و حیات بر سماء و سبع السموات والارض بنا شده. این کلمات را باید در متن آیات درک کنیم. اینکه علماء در قدیم چه معنی برای این کلمات نگاشته اند که مسلما با دید علمی آن زمان برداشت کرده اند دردی از ما دوا نمی کند. باید در دیدگاه آیات متشابه و علمی بازنگری شود. سماء در قرآن معانی مختلفی دارد ولی ما به دنبال آن معنی هستیم که با خلقت انسان و حیات سر و کار دارد. آنهم سمایی است که خداوند متعال از آن باران نازل و زمین بایر را زنده و سر سبز می کند با بقیه معانی کاری نداریم. حال این سماء که تولید باران می کند و شب و روز می توانند نور افشانی خورشید را برای ما آشکار و پنهان نمایند، همان جو زمین است و گردش زمین به دور محور خود و خورشید برای ایجاد حیات برنامه ریزی شده.
اینکه در هزار سال قبل مثلا بالا معنی کرده اند و ما هم با تعصب آن را با موضوعات حیات قاطی کنیم خلق شبهه است. وقتی خداوند به نزول باران از سماء اشاره می کند، کل طبقات جو را به صورت یک مجموعه یعنی سماء بکار می برد. بنابراین سبع السموات هم به استناد سایر آیات همان جو زمین است . سبع المثانی این قدر با عظمت است که خداوند به پیامبر گرامی اسلام می فرماید "در حقیقت ما دو کتاب به تو عطا کردیم سبع المثانی و قرآن کریم" تمامی آیات و نشانه های عینی و قابل رویت در حیات زمین که حقانیت خداوند را اثبات می کند در معرض دید ما قرار دارد و آیاتی که مکمل آیات متشابه در قرآن هستند.
سموات والارض به عنوان یک مجموعه دارای دو مفهوم کلی است کیهان و هفت طبقه جو زمین. انسانی که خداوند خلق کرده و تمامی آیات قرآن برای رهنمود و هدایت او به سمتی که مقرر فرموده نازل شده است در کجا زندگی می کند، محلی که اعمال او در کتاب مبین ثبت می شود در محدوده ای است که دنیا نام دارد. یعنی داخل محدوده حیات یعنی در جو زمین و زمین و نه بالا تر از آن. کره زمین عطای با ارزش خداوند است که در کیهان تک است -مد الارض . علم و هفت آسمان قرآن تحقیق علمی
رَبَّنَا إِنَّكَ تَعْلَمُ مَا نُخْفِي وَمَا نُعْلِنُ وَمَا يَخْفَى عَلَى اللّهِ مِن شَيْءٍ فَي الأَرْضِ وَلاَ فِي السَّمَاء-خداوندا آنچه را که پنهان می داریم و آنچه را که آشکارا انجام می دهیم را تو میدانی هیچ چیزی در زمین و سماء (آن) نیست مگر تو بر آن آگاهی . بسیاری سماء را کل کیهان تصور می کنند درست است که خداوند آنچه را که در کیهان هست می داند ولی در اینجا و با توجه به اعمال انسان ها جو زمین و زمین منظوراست. باید توجه داشت که ما در جو زمین (کره زمین) زندگی می کنیم و روی زمین (خشکی) راه می رویم. از یک میلیمتر بالای زمین جو زمین شروع می شود.
مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى- إِلَّا تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشَی- تَنزِيلًا مِّمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَالسَّمَاوَاتِ الْعُلَى-الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى- لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَّرَى-قرآن را بر تو نازل نکردیم که به رنج افتی- جز برای کسانی که خوف دارند تذکری باشد- کتابی است از جانب کسی که زمین و سماوات (هفت جو زمین ) بلند را آفریده- خداوند رحمن که به مدیریت و سا مان دهی آن استیلا دارد- آنچه در این سماوات و آنچه که در زمین و آنچه بین این دو و آنچه زیر خاک است از او است.
آیه اشاره دارد به : محدوده حیات را نام برده از جو زمین که آن را بالا برد و هفت طبقه را آراست که اساس حیات بر آن استوار است و هر موجود زنده و غیر زنده ما بین زمین و آسمان مانند بخار آب ،ابر، باد و باران، پرندگان و حشرات و موجودات زنده، انسان هم جزء آنها است و همین طور در زیر خاک که غوغای حیات در آن جریان دارد و بر عهده بندپایان یا دابه ریز جنبندگان که ماموریت بقاء حیات را بر عهده آن ها گذاشته شده همه به ذات باری تعالی تعلق دارند. از تنزیل قرآن برای انسان ها تا تمامی موجودات در جو زمین و زمین و بین آنها و زیر خاک.
حال بر اساس چه دلیل برخی سماء را از این مجموعه آیات جدا می کنند و به کیهان می چسبانند. چون نظر گذشتگان است و مبنای تفکرا ت ما از آیات متشابه و علمی هم نوشته های آنها شکل داده اند. مهم این است که به نظر گذشتگان خدشه ای وارد نشود اگر قرآن را بد معنی کنیم و پرده ابهام بر روی حقیقت علمی آن بپوشانیم مهم نیست چرا نظر گذشتگان اصل است و قرآن فرع ؟ عجب روزگاری شده است. برای تکمیل مفهوم کلمه سماء و سماوات به آیات 9 الی 12 سوره فصلت مراجعه کنیم که بیشترین شبهه ها از آنجا خلق کرده اند. به آیات 9 الی 12 آن سوره توجه فرمائید. این آیات یک دسته آیات هستند که همه بهم وابسته و به یک موضوع اشاره می کنند و آنهم خلق زمین تا پیدایش هفت طبقه جو زمین.
قُلْ أَئِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَندَادًا ذَلِكَ رَبُّ الْعَالَمِينَ
به کافران بگو برای خداوندی شریک قرار می دهید که زمین را در دو دوره خلق کرد
وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ مِن فَوْقِهَا وَبَارَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَوَاء لِّلسَّائِلِينَ
بعد از پایان دو مرحله خلقت زمین رواسی پوسته جامد را از بالا و روی زمین قرار داد و برکت را در رواسی گذارد و اقوات غذای مورد نیاز موجودات تازه خلق شده و یا در حال خلق شدن سواء السائلین) را در چهار دوره زمانی مقدر کرد ( برنامه ریزی طراحی و ایجاد). هنوز زمین جو ندارد و در آیه بعد زمان پرداختن به جو زمین است
ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ اِئْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ
پس از آن به آسمان زمین پرداخت که دودی و تار بود و به زمین و آسمان آن فرمود در این وضعیت تثبیت شوید و آنها قرار گرفتند. که تاریخچه مفصلی دارد. خلقت زمین از نظرعلوم طبیعی و قرآن
فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا وَزَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظًا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ
سپس آن را یعنی سماء زمین را به هفت طبقه قضاهن کرد. قضا برنامه ریزی و طراحی از پیش تدوین شده و هن به دو زمین و جو آن که سبع السماوات تبدیل شده بر می گردد. در هر طبقه قوانین خاص خود را وحی و بصورت امر و فرمان خود در آن ها قرار داد. آسمان دودی و تار با برنامه ریزی تدوین شده به هفت طبقه آراست (و سپس جو زمین که همان سبع السموات است) آرام و شفاف می شود بطوریکه نور ستارگان در جو زمین به آسانی قابل رویت و از روی زمین به خصوص شب ها زینت بخش آسمان زمین می شوند.
دنیا همان محدوده حیات موجودات زنده که تنها در کره زمین وجود دارد است و اکنون به دلیل آسمان صاف و شفاف و انعکاس نور در اثر وجود مولکول های بخار آب و سایر عناصر در جو روشن البته در روز و در شب هم به برکت انعکاس نور کم ستارگان در جو قابلیت دیدن و مشاهده هستند آسمان زمین را به چراغ هائی زینت داد، مصباح چراغ است که خداوند نور ستاره را به آن تمثیل زده. جو زمین خاصیت انعکاس و درخشندگی به نور ستارگان و خورشید می دهد.
بنابراین سماء دنیا یعنی سماء کره زمین که حیات در آن جاری است. در آیات فوق کاملا واضح است که سماء و سبع السماوات به زمین تعلق دارد. آیه دیگری را بررسی می کنیم
وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِي السَّمَاء بُرُوجًا وَزَيَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِينَ- وَحَفِظْنَاهَا مِن كُلِّ شَيْطَانٍ رَّجِيمٍ-در حقیقت قراردادیم برای شما در سماء زمین برج هائی ( اشکال مختلف قرار گرفتن نور ستارگان) که برای ناظرین زینت داده شد و از کل شیطان رانده شد ه محفوظ کرد. جو زمین را از برخورد شهاب سنگ ها و خرده سیارات ریز محفوظ قرار دادیم. برج ها را چه کسی ساخته، انسان های روی زمین وبا وصل کردن نور ستارگان اشکالی درست کردند و پایه علم نجوم بر آن قرار گرفت.آیا این اشکال مثلا از روی کره ماه هم دیده می شوند. جای آنها در فضا تغییری نمی کند تنها جو زمین آن ها را آشکار می سازد.
رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَرَبُّ الْمَشَارِقِ -إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ -وَحِفْظًا مِّن كُلِّ شَيْطَانٍ مَّارِدٍ -خداوند سماوات و الارض وهر آنچه بین آنها است و خداوند مشارق. بدرستی که ما سماء دنیا را به زینت ستارگان آراستیم و آن را از شیطان مارد حفظ کردیم- با استناد به آیات فوق اشاره خداوند به هفت جو زمین و زمین است و دلیل این موضوع را از رب المشارق می توان فهمید. مشارق هم مانند و ما بینهما در مجموعه جو زمین و زمین قرار دارد . مشارق همانطور که در مقاله مشارق و مغارب واقعیت عینی در زمین دارند شرح داده شده در قطب شمال و جنوب قطر کره زمین بسیار کم است و به صفر نزدیک می شود. در راس قطب ها به صفر می رسد اگر محور مدار گردش زمین به دور خود عمود بر محور گردش به دور خورشید بود در این منطقه خورشید دائم می تابید ولی از آنجائی که محور گردش زمین به دور خود به اندازه 23 درجه از خط عمود بر مدار گردش زمین به دور خورشید کج است شش ماه شب است و شش ماه روز یعنی در یک مکان هم غروب داریم و هم طلوع و در مدت 24 ساعت که شب و روز می خواهند بعد از شش ماه عوض شوند ما صحنه جالب مغارب و مشارق را در یک مکان مشاهده می کنیم. خورشید در یک محل به دفعات غروب و طلوع دارد و صحنه مشارق و مغارب دیدنی است و قرآن در 1499 سال قبل این پدیده را بیان کرده و علم حدود یک قرن است که کشف کرده است. به کلمه این سماء که در آن به نور ستارگان تزیین کردیم توجه به فرمایید. این سماء را خداوند در حفاظی قرار داد. وَحِفْظًا مِّن كُلِّ شَيْطَانٍ مَّارِدٍ، سماء یا جو زمین را از هر عامل سرکشی حفظ فرمود.شهاب سنگ ها،اشعه ماوراء بنفش، طوفان های خورشیدی. حال بر اساس چه دلیلی باید سماء دنیا را کیهان بگیریم و شبهه درست کنیم و قرآن را در مهجوریت علمی قرار دهیم.
بنابراین سماء متعلق به زمین است و این پدیده در زمین اتفاق میافتد. ستارگان در آسمان جودار زمین زینت آن هستند. این به این معنی نیست که ستارگان در سماء زمین استقرار دارند. شب هنگام به دلیل شفافیت آسمان و وجود مولکول ها در آن نور کم ستارگان را با انعکاس خود تقویت می کنند و ما ستارگان را در حال تلوتلو نورهای آن میبینیم.
دنیا کره زمین است که محدوده حیات را در بر گرفته است
دنیا در قرآن محل زندگی در حیات زمین معنی میدهد. زندگی دنیا و آن را در برابر آخرت آن دنیا و یا دنیای پس از مرگ قرار داده است. يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الحْيَوةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ عَنِ الاَخِرَةِ هُمْ غَافِلُون؛ از زندگى دنيا، ظاهرى را مىشناسند، و حال آن كه از آخرت غافلند. روم 7. حال چرا در برخی آیات به الادنی معنی شده. برای این است که نزدیک تر از زندگی آخرت است. یکی از معانی آن پستی در برابر بلندی است. به قسمتی از آیه 42 سوره انفال توجه فرمایید.
إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيَا وَهُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوَىٰ وَالرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنْكُمْ
همان زمانی که سپاه شما در وادی نزدیک و دشمن به مکانی دور (از شهر مدینه) بود و آن کاروان (تجاری ابوسفیان) فرو دست شما قرار داشتند. البته پستی یعنی بی ارزشی را که مترجمین برای دنیا می نویسند در قرآن مفهوم ندارد. شما در بلندی و آنها در پستی (مکان پایین دست) و ارتباطی به دنیا که ما زندگی میکنیم ندارد.
الْمالُ وَ الْبَنُونَ زينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلاً؛-ثروت وفرزندان را خداوند زینت این زندگی قرار داده (دنیا زیبا و با ارزش است و پست نیست) ولی کار های خیر را باقی و پایدار میداند که نزد خداوند از ارزش بالائی بر خوردار است.
مِنْكُمْ مَنْ يُريدُ الدُّنْيا وَ مِنْكُمْ مَنْ يُريدُ الْآخِرَةَ. از شما برخی طالب دنیا و برخی طالب آخرت هستید. از چند آیه بالا چنین استنباط می شود که دنیا زندگی کنونی است و در کره زمین است. اینکه می فرماید سماء الدنیا یعنی سمائ کره زمین و ارتباطی با سماء نزدیک به کره زمین و اطراف آن ندارد. گذشتگان سماء الدنیا را آسمان نزدیک به زمین معنی کرده اند که از نظریه بطلمیوسی که مطابق علم روز آن زمان بوده گرفته اند. بر اساس این نظریه منسوخ شده زمین ثابت و مرکز عالم بوده و هفت آسمان، هفت محدوده پوست پیازی دور زمین بوده و آسمان اول که ستارگان و خورشید که برای ما قابل رویت بوده اند همه در آسمان نزدیکتر به زمین که همان آسمان اول تصور می کرده اند و به دنیا معروف بوده آسمان هفتم هم جایگاه خدا و ملائکه بوده و در آنجا هم چهار پایه ای ( کرسی) گذاشته و خدا را بر آن نشانده بودند. هنوز هم این تفکر که سالیان دراز هزارساله بر باور دانشمندان نشسته بود مبنای تفسیر و ترجمه قرار گرفته بود همچنان طرفداران پر و پا قرصی دارند. برای نمونه به تفسیر زینه السمائ الدنیا مراجعه و قضاوت نمایید.
ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء را چنین معنی میکنند، سپس به خلق کیهان پرداخت"و فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ را هم قضا را خلق کردن معنی میکنند و این تصور غلط در اذهان را تقویت میکنند که اول زمین خلق شد و سپس سماء یعنی کیهان و بعد از آن هفت آسمان بطلمیوسی خلق شد و شبهه اندر شبهه ایجاد می کنند و بازار تفکرات امثال سروش و معاندین را گرم نگه می دارند. این مطلب که کیهان در هشت یا شش روز خلق شد هم که بر اساس این تفکرات رونق گرفته در اکثر تفاسیر دیده می شود نتیجه تصورات غلط در برداشت از آیه فوق است قضاهن و قدر فیها اقواتها هر دو را هم خلق کردن معنی می کنند که خلاف آیه فوق است و این چنین شبهات را خلق می کنند. البته گذشتگان کار درستی کردند و براساس علم روز تفسیر کردند و تحویل ما دادند و سالیان دراز بر باور ما نشست. ولی متاسفانه این خواست و اراده در علماء محترم هنوز پیدا نشده که ما هم مانند گذشتگان آیات را با علم روز تفسیر کنیم.
بنابراین بر اساس علم و قرآن دنیا محدوده درون کره زمین است که حیات در آن جریان دارد و لازمه حیات هم خورشید و ماه و شب و روز و جو هفت طبقه زمین و ما بینهما و تحت الثری است. مِنْكُمْ مَنْ يُريدُ الدُّنْيا وَ مِنْكُمْ مَنْ يُريدُ الْآخِرَةَ-برخی دنیا را برمی گزینند و برخی آخرت. اگر دنیا اطراف کره زمین بود چگونه انسان ها می توانستند آن را بر گزینند. تفکر و تعقل و تدبر در آیات ضروری است. سید محمد تقوی اهرمی اردیبهشت 1398 ویرایش جدید خرداد 1399-ویرایش جدید آذرماه 1402
{jcomments on}
Write comment (0 Comments)